پرش به محتوا

آماج

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • فارسی

آوایش

[ویرایش]
  • /

'

  1. آنچه بسوی آن تیر می‌اندازند، هدف، نشانه. جایی که بر آن‌ نشانه میگذارند، نشانه‌گاه.
  2. تلی از خاک که نشانه تیر را بر روی آن قرار دهند.
  3. (قدیم): فاصله تیرانداز تا نشانه‌گاه؛ تیررس. سر تیز خیش که در زمین فرو میرود و آن را شیت. میکند.

کهن واژه

[ویرایش]
  1. آماج در زبان معیار باستان ممکن است به دو کلمه آم - آج قابل تجزیه باشد؛ که مفهوم کلی از اصطلاح فوق به معنی زن گرسنه بوده است.

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس