پرش به محتوا

احاسن

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • عربی

آوایش

[ویرایش]
  • /اَحاسِن/

صفت

[ویرایش]

احاسن (قدیم)

  1. خوب، زیبا. بصورت صفت پیشین و در معنای مفرد بکار میرود.
    در احاسنِ کلماتِ حکیمان یافتم که درویشی، پیریِ جوانان است. «وراوینی»

کهن‌واژه

[ویرایش]
  1. احاسِن یا احاسَن مفهوم جداگانه ولی نزدیک به هم دارند. اولی درباره سن و سال است و دومی راجع به تو یا دوم شخص مفرد. در زبان معیار باستان بصورت اَ - حا - سِن و اَ - حا - سَن قابل تجزیه هستند. اَ علامت ندا یا تعجب است، حا مترادف ها به معنی تکرار و مکرر است، و سن موارد بالا هستند.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ شمس