احاسن
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /اَحاسِن/
صفت
[ویرایش]احاسن (قدیم)
- خوب، زیبا. بصورت صفت پیشین و در معنای مفرد بکار میرود.
- در احاسنِ کلماتِ حکیمان یافتم که درویشی، پیریِ جوانان است. «وراوینی»
کهنواژه
[ویرایش]- احاسِن یا احاسَن مفهوم جداگانه ولی نزدیک به هم دارند. اولی درباره سن و سال است و دومی راجع به تو یا دوم شخص مفرد. در زبان معیار باستان بصورت اَ - حا - سِن و اَ - حا - سَن قابل تجزیه هستند. اَ علامت ندا یا تعجب است، حا مترادف ها به معنی تکرار و مکرر است، و سن موارد بالا هستند.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ شمس