باب
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
آوایش[ویرایش]
- /بٰاب/
اسم[ویرایش]
باب
- در، دروازه.
- بخشی از کتاب.
- تنگه میان دو خشکی.
- واحدی برای شمارش خانه و مغازه.
- قسم، گونه.
- باره، خصوص: در باب فلانی.
- بارگاه سلطان.
- بابا، بابو، پدر.
- دکتر کزازی در مورد واژه ی " باب" می نویسد : ( ( باب واژه ای است پارسی به معنی پدر و ریختی از " بابا" ؛ این واژه با " پاپ " و " پاپا" در زبان های اروپایی سنجیدنی است و بر پایه ی انگاره ای در زبانشناسی ، می تواند بود که در بنیاد از زبان کودکان بر آمده باشد . ) ) ( ( نه ماند بر و بوم و نه مام و باب شود پست رودابه با رودآب ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 434 . )
صفت[ویرایش]
- درخور، شایسته، لایق.
قید[ویرایش]
- مرسوم، معمول. بابطبع: مطابق طبع.
مثال[ویرایش]
- باب دندان: هر چیز موافق با ذوق، غذای مطابق سلیقه.
زبان دیگر[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- بهاری
آوایش[ویرایش]
- /بٰاب/
صفت[ویرایش]
باب
واژههای مشتق شده[ویرایش]
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- نامه ی باستان ، جلد اول