خراب
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /خَراب/
صفت
[ویرایش]خراب
- شکسته و فرو ریخته. ویران. بدکار، روسپی.
- ویژگی وسیلهای که قادر به انجام کار مورد نظر نیست.
کهنواژه
[ویرایش]- خراب ممکن است در زبان معیار باستان به صورت خِر - آب تجزیه گردد؛ و به معنی جایی که سیل یا همان آب ویرانگر تخریب نموده است.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس