دق
فارسی[ویرایش]
ریشه شناسی[ویرایش]
- نیاهندوایرانی
آوایش[ویرایش]
- [دِق]
اسم[ویرایش]
دق
- افسردگی، ناتوانی، و نزاری شدید که بر اثر اندوه به وجود میآید. دق کردن.
- دِقْ :(degh) در گویش گنابادی یعنی دلتنگی ، افسردگی ، غم هجران ، مردن از دوری معشوق
- دَقْ :(dagh) در گویش گنابادی یعنی تپه
اسم صوت[ویرایش]
دَقّ
- صدایی که از برخورد دو جسم محکم به یکدیگر یا در زدن ایجاد میشود؛ تق
ریشهشناسی۲[ویرایش]
- عربی
مصدر متعدی[ویرایش]
- کوبیدن، کوفتن.
صفت[ویرایش]
(دِ ق یا قّ)
- باریک.
- اندک، کم.
اسم[ویرایش]
(دَ)
- دک: خواستن، سؤال کردن، گدایی کردن.
واژههای مشتق شده[ویرایش]
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن: ISBN 964-6961-93-2
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
|