زبان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- پهلوی
آوایش[ویرایش]
- /زَبان/
اسم[ویرایش]
زبان
- (جانوری): عضو عضلانی و متحرک چسبنده به کف دهان انسان و اغلب مهرهداران که در اعمال مختلفی مانند تکلم، بلع غذا، و تشخیص مزههای گوناگون نقش دارد. زفان، زوان.
- زبان ممکن است از دو بخش زَ - بان شکل گرفته باشد؛ و معنی آن به زبان معیار باستان احتمالا کنایه از قبیله یا قومی ویژه بوده است مانند زاب، زابل.
- (گفتگو): طرحی نظاممند در ذهن انسان که بوسیله آواها یا نشانههای نوشتاریِ آنها برمبنای قوانین سازمان یافته، صورت خارجی مییابد و به منظور بیان افکار و احساسات یا برقراری ارتباط بکار میرود.
- مجموعه رمزها و نشانههایی که برای یک معنی خاص به کار میرود.
- نوعی شیرینی که شبیه به زبان.
استعاره[ویرایش]
- زبان کسی مو در آوردن کنایه از: از شدت تکرار کردن یا بسیار گفتن، به جان آمدن.
- زبان را گاز گرفتن: پس گرفتن سخن.
- زبان زرگری: زبانی غیرمعمول و تصنعی.
––––
برگردانها[ویرایش]
سیستم ارتباط
|
اندام چشایی و سخن گفتن
ترجمهها
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن