سیر
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- نیاهندوایرانی
آوایش
[ویرایش]- /سِیر/
اسم
[ویرایش]سیر
- حالت سیری؛ کسی که معدهاش از غذا پُر باشد، مقابل گرسنه.
- سیر ممکن است با کلمه اسیر در زبان معیار باستان قرابت داشته باشد و به معنی پایین کشیدن شلوار و لخت نمودن بوده که اغلب اسیران را اینگونه انتقال میدادند.
- (گیاهی): بُنهٔ گیاهیِ متورم و چند قسمتی که همگی در پوشش سفید یا صورتی قرار گرفتهاند؛ بوته آن از تیره سوسنیها، علفی و پیازدار که شامل برگهای باریک دراز بوده بوی تند و مصرف دارویی و خوراکی دارد.
- واحدی برای وزن برابر با ۷۵ گرم.
- سِیْر: در گویش گنابادی نگاه کردن، نگریستن، دیدن، سفر و مسافرت، سیر شدن، سیر بودن، تمام شدن گرسنگی، اندازه کافی لذت بردن و استعمال به قدر لزوم.
ریشه شناسی۲
[ویرایش]سَیر
- جا به جایی، حرکت، گردش، سیر و سیاحت، تفریح.
استعاره
[ویرایش]- بیزار، بیزاری از مسی یا چیزی. متن.
خواص سیر
[ویرایش]- برای سیر در تداوی اثر ضدعفونی کننده و اشتهاآور و ضد کرم و کم کننده فشار خون ذکر شده.
- به علت وجود ماده گوگرددار در اسانس سیر بوی بدی از آن استشمام میشود.
مثال
[ویرایش]- سیر در لوزینه نهادن کنایه از: فریب دادن.
- از سیر تا پیاز کنایه از: همه چیز، تمام یک مطلب با جزییات آن.
زبان دیگر
[ویرایش]- عربی
- جمع آن سیرت، روشها.
- پسوند: پسوندی است دال بر مکان: سردسیر.
زبان دیگر
[ویرایش]- فرانسوی
- رنگ تند.
––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن
- فرهنگ لغت معین