قلب

از ویکی‌واژه

(قَ لْ)

فارسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

اسم[ویرایش]

  1. عضوی ماهیچه‌ای که در سمت چپ قفسة سینه جا دارد و کارش رساندن خون به تمام نقاط بدن
  2. واژه پارسی_آریایی قلب→گلب از لغت gʷelbh* به مانای زهدان و اندرونه womb گرفته شده که در دیگر سرزمینهای آریایی به مانای شکم اندرون ناف و دل به کار میرود. واژه gʷelbh که با واژه قلوه ( کلیه ) همریشه است گویشی دیگر از واژه سنسکریت गर्भ garbha است مانند برگ=بلگ. واژگان قلب و دل و قلوه به هم رپت دارند زیرا: الف - ریشه شناسان میگویند واژه سنسکریت गर्भ garbha به یونانی رفته و به شکل دلفوس δελφύς همریشه با دُلفین ( ماهی کُره دار ) به مانای زهدان - اندرونه درآمده که همآوایی با واژه دل در پارسی دارد. ب - در ایران واژه تودلی به کُره گاو نزاییده میگویند که پس از کشتار گاو آنرا درآورده و به فروش میرسانند. ج - در آلمانی کهن واژه کلب kilb به چَمارِ زهدان - اندرونه است. د - در گرجستان واژه گول gul به مانای دل heart است که همآوایی با واژه قلوه در پارسی دارد. چهار نکته بالا نشان میدهند که قلب و دل و قلوه هر سه نشانگر اندرونِ پیکرِ جانداران ( امعا - احشا ) هستند و اینکه قلب ( دل heart ) را همریشه با واژگان انقلاب و منقلب میدانند یک خیالبافی بیش نیست زیرا اینان به مانای دگرگونی و شورش و پریشانی هستند و رپتی به دل و روده و شکم ندارند. در سنسکریت गर्भ garbhaقلب دو چَمار دیگر نیز دارد: بِگِرت ( مفهوم ) =concept مانند قلب کلام و وَسَت ( وسط ) = middle مانند قلب سپاه. *پیرس ( منبع ) : فرهنگ ریشه شناختی Pokorny

استعاره[ویرایش]

  1. خاطر، ضمیر.
  2. دانش، علم.
  3. میان، وسط، درون، داخل.
  4. مرکز.
  5. میانة لشکر.

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

(~.)

ریشه‌شناسی[ویرایش]

  1. نام یکی از صنایع شع

ریشه[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

مصدر متعدی[ویرایش]

  1. تغییر دادن و دیگرگون کردن چیزی.
  2. واژگون ساختن چیزی.
  3. در فارسی به معنی زر و سیم ناسره.

اسم[ویرایش]

  1. قلب
  2. دل

آوایش[ویرایش]

  1. قَ

برگردان‌ها[ویرایش]

اسم[ویرایش]

  1. قلب
  1. قلب، دل
ایتالیایی

اسم[ویرایش]

cuore

انگلیسی
suppositious