پرش به محتوا

مثل

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • ایرانی

آوایش

[ویرایش]
  • /مِثْل/---/خطای اسکریپتی: تابع «template_categorize» وجود ندارد.مثل (جمع امثال)

قید

[ویرایش]

مِثل

  1. مانند، نظیر، شببه، همتا.

ریشه شناسی۲

[ویرایش]

آوایش

[ویرایش]
  • /مَثَل/---/خطای اسکریپتی: تابع «template_categorize» وجود ندارد.مثل (جمع مثال)

اسم

[ویرایش]

مَثَل

  1. گفتاری کوتاه و شایع و معمولا در قالب بیانی کلیشه‌ای و بیان‌کننده حالتی نمادین با معنای عمیق و اندرزگونه و دارای مصادیق متعدد که موضوع یا روی داد مورد مجادله و بحث را به آن تشبیه می‌منند، مانند « باد آورده را، باد می‌برد».

استعاره

[ویرایش]
  1. مِثل موم: بسیار نرم.
  2. مِثل تیر: بسیار تند.
  3. مِثل استخوان: بسیار لاغر.
  4. مِثل بره:بسیار رام.
  5. مِثل شیشه: بسیار شکننده.
  6. مِثل آدم: شایستة آدمیزاد.

زبان دیگر

[ویرایش]
  • عربی

قید

[ویرایش]

مُثُل

  1. مثال ؛ مانندها، شبیه‌ها.

ریشه شناسی۲

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]

مَثَل

  1. سخن مشهور، داستان، قصه، عبرت، پند، اندرز.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه‌ها

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین
  • فرهنگ بزرگ سخن