نتایج جستجو

(عِ) عربی سخت گیر. فرهنگ لغت معین...

(~. گِ) حریص، سخت گیر در معامله، طمّا عربی فرهنگ لغت معین...

جُفْ گیر :(jofgir) در گویش گنابادی یعنی آچمز ، گیر کردن در وضعیتی که در آن چاره سخت یافت میشود یا کلا یافت نمیشود ، بیچاره شدن...

(~. مُ قَُ دَ) عربی ویژگی آن که در انجام امور مذهبی به ظواهر توجه دارد نه به باطن یا در ظواهر امور دینی سخت گیر فرهنگ لغت معین...

(~.) آن که بر دیگران سخت می‌گیرد. باریک بین، دقی حری بهانه گیر. فرهنگ لغت معین strict ایتالیایی severo esigente انگلیسی taskmaster stringent particular...

(~.) عربی کسی که مردم را به بیگاری می‌گیرد. کسی که به زیر دستانش سخت می‌گیرد. فرهنگ لغت معین...

اندام‌های سخت داخل دهان که برای جویدن، گاز گرفتن، بریدن و مانند آنها بکار می‌رود. بخش سخت و محکم در دهان جانوران که عمل جویدن را انجام می‌دهد. ساختار سخت آهکی...

more intransigent، عالی most intransigent) غیرقابل کنترل، لجوج، یک‌دنده سخت گیر مرتبط obstinate intransigence intransigency intransigentism intransigently...

که با زور و دل بود با دار و گیر هجیر در جنگ دوازده‌رخ با سپهرم هم نبرد شد و او را کشت. عربی هُجَیر خوب، نیکو. گرمای نیم‌روز، گرمای سخت. فرهنگ لغت معین...

بخش آتا - بَک قابل تجزیه باشد که بخش دوم آن به معنی سخت یا سخت‌گیر است مانند بکداش که به معنی سنگ سخت است. پدربزرگ، وزیربزرگ، یا بزرگ قوم و قبیله مانند...

باریکی که یک مخزن را به دهانه پیوند می‌دهد (فنی) ؛ ~پیش چیزی (کسی) گیر کردن (کن.) سخت خواهان آن کس بودن. فرهنگ لغت معین فرهنگ فارسی عمید لغت‌نامه دهخدا...