گونه
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه شناسی
[ویرایش]آوایش
[ویرایش][نِ]
اسم
[ویرایش]گونه
- رنگ، نو
- رخ، سیما.
- قسمت گوشتی زیر چشمها و ک نار بینی و دهان، لُپ.
- همانند چیزی مانند: پیامبر - گونه.
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
ریشه شناسی ۲
[ویرایش]گونه
- گونه یعنی هوو، زنی که پس از زن دوم به عقد شوهر درآید. ضد، رقیب. آیینهدق در گویش بهاری.
- گونه، به رقیب کاری، یا حریف در هر چیزی اطلاق میشود حتی دو برادر یا خواهر دوقلو. گونه در واقع سیاه کردن روزگار کسی بطور غیر عمد.
- گونه گهَ لِد بِلهَ سی چه.
- روزگار سیاه کن آمده براش.
- گونه گهَ لِد بِلهَ سی چه.