پرش به محتوا

گونه

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه شناسی

[ویرایش]

آوایش

[ویرایش]

[نِ]

اسم

[ویرایش]

گونه

  1. رنگ، نو
  2. رخ، سیما.
  3. قسمت گوشتی زیر چشم‌ها و ک نار بینی و دهان، لُپ.
  4. همانند چیزی مانند: پیامبر - گونه.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین

ریشه شناسی ۲

[ویرایش]

گونه

  1. گونه یعنی هوو، زنی که پس از زن دوم به عقد شوهر درآید. ضد، رقیب. آیینه‌دق در گویش بهاری.
  2. گونه، به رقیب کاری، یا حریف در هر چیزی اطلاق می‌شود حتی دو برادر یا خواهر دوقلو. گونه در واقع سیاه کردن روزگار کسی بطور غیر عمد.
    گونه گهَ لِد بِلهَ سی چه.
    روزگار سیاه کن آمده براش.

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]

برگردان‌ها

[ویرایش]