پرش به محتوا

ارتش

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

گونه‌های دیگر نوشتاری

[ویرایش]

ریشه‌ لغت

[ویرایش]

آر در زبان کُردی (سورانی جنوبی و کلهری و لکی ) یعنی آتش و تش هم در زبان لری یعنی قبله ، دسته و در کل میشه دسته یا قبیله آتش

  • اوستایی

آوایش

[ویرایش]
  • /اَرتِش/

اسم

[ویرایش]

ارتش

  1. (نظامی): مجموع نیروهای نظامی یک کشور. سپاه، لشکر.
    ارتش ممکن است در زبان معیار باستان به دو بخش اَر - تِش قابل تجزیه باشد ولی تَش به زبان لُری قدیم ظاهراً به معنی قبیله بوده است. تَش درویش آدمی به معنی قبیله درویش آدمی.[۱]
  2. بخشی یا یکی از نیروهای نظامی بعضی کشورها.
  3. (مجاز): فرد متعلق به طبقه سپاهیان در زمان ساسانیان. ارتیشتار.

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه

پانویس

[ویرایش]
  1. ارتش از واژه‌های برساخته در دوران معاصر است و از روی واژه ارتشتار (ارتشدار) که پیش از آن به معنی سپاهی (لشکری) در زبان فارسی وجود داشت، برساخته شده‌است. ارتشتار در پهلوی اَرتَیشتر و آن از کلمه اوستائی رَثَه اِشتَرَه به معنی رزمیان گرفته شده است. این پسین‌سازی از این خاسته‌است که واژه را مرکب (به اشتباه: ارتش + تار) فرض کرده‌اند و جزء دوم دار را به معنای دارنده گرفته‌اند. این واژه را فرهنگستان ایران نساخته‌است بلکه نتیجه کار عده‌ای است که در دوره‌های جدید اما پیش از کودتای ۱۲۹۹، در مقابل برخی از واژه‌های جدید و ترکی که در ارتش رواج داشت، به واژه‌گزینی پرداختند اما چون با این فن آشنا نبودند، دچار لغزشهایی شدند. اینان واژه «ارتش» را به جای واژه ترکی قشون قرار دادند و بدین وسیله می‌خواستند این واژه ترکی را کنار بگذارند که البته سرانجام با جا افتادن این واژه، در این امر کام یافتند.

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ شمس