پرش به محتوا

بن

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌شناسی

[ویرایش]
  • عربی

آوایش

[ویرایش]
  • /بَن/

اسم

[ویرایش]

بَن

  1. (گیاهی): بنه.
  2. در گویش گنابادی یعنی گیر، قفل کردن روی چیزی، گیر دادن.

اسم

[ویرایش]

بِن

  1. (قدیمی): مخفف ابن.
  2. نام شهری در استان چهارمحال و بختیاری.

اسم

[ویرایش]

بُن

  1. پایین تمرین نقطه یا سطح چیزی. بخش پایانی چیزی.
  2. دکتر کزازی در مورد واژه بُن می‌نویسد : بُن با همین ریخت در زبان پهلوی به کار می‌رفته است.[۱]
    چو دیدار یابی به شاخ سُخن/ بدانی که دانش نیاید به بُن «فردوسی»
  3. در گویش گنابادی به معنای باسن می‌باشد، کون، داخل چیزی.
  4. پایه، اساس. ریشه، بنیاد. پایان، آخر.
  5. (ریاضی): قاعده شکل‌های هندسی و حجم‌ها. انقیاد.

ریشه‌شناسی۲

[ویرایش]
  • فرانسوی

اسم

[ویرایش]

بُن

  1. تکه کاغذ چاپی که دارنده آن می‌تواند به موجب آن، از کالا یا خدمتی استفاده کند. بُن غذا.

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ لغت معین/ فرهنگ بزرگ سخن/ شاهنامه
  1. نامه‌ی باستان، جلد اول، میرجلال کزازی، ۱۳۸۵، صفحه ۱۸۷