به
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
- از فارسی میانه 𐭯𐭥𐭭 () / PWN (پد، «به، در، در, on”), از پارسی باستان 𐎱𐎫𐎡𐎹 (patiy), از پروتو-ایرانی *پاتی-.
واژه | به |
معادل ابجد | 7 |
تعداد حروف | 2 |
تلفظ | beh |
نقش دستوری | حرف اضافه |
ترکیب | (صفت) [پهلوی: vēh] [قدیمی] |
مختصات | (بِ) [ په . ] (ص .) |
آواشناسی | be |
الگوی تکیه | S |
شمارگان هجا | 1 |
منبع | لغتنامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید واژگان مترادف و متضاد فرهنگ فارسی معین |
آوایش
[ویرایش]- /بِه/
اسم
[ویرایش]بِه
- درختی است مانند درخت سیب پشت برگهایش کرکدار؛ میوهاش زرد و خوشبو و کرکدار و در پاییز میرسد. میوه و دانه میوهاش برای سینه و ریه نافع است.
- (گفتگو): نشانه تحسین، تعجب، یا اعتراض، که در ابتدای جمله میآید.
ریشه شناسی۲
[ویرایش]حرف اضافه
[ویرایش]بِ
- برای بیان الصاق و اتصال بکار میرود؛ برای مخاطب قرار دادن کسی یا ایجاد ارتباط با کسی یا چیزی بکار میرود.
- به وسیله، توسط.
- سوگند، قَسم مانند: به خدا، به جان تو.
- به سویی، به طرف.
- برای، به خاطر.
- بر روی، بر.
مصدر لازم
[ویرایش]- به انجام کاری وسوسه شدن.
- صرافت کاری افتادن (بِ. صِ فَ تِ اُ دَ)
زبان دیگر
[ویرایش]- پهلوی
صفت
[ویرایش]- از فارسی میانه پَه یا پَد، خوب، نیک.
مترادفها
[ویرایش]––––
برگردانها
[ویرایش]ترجمهها | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن