جانماز
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه شناسی
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- [جا/نَماز]
اسم مرکب
[ویرایش]جانماز
- سجاده. فرشی كوچك كه بر كف اتاق يا زمين گسترند و روي آن نماز گزارند.
- پلاسی که مخصوص نماز است و در وقت نماز گزاردن آنرا گسترده و در روی آن سجده بجای آورند. (ناظم الاطباء).
- مخفف جاینماز. جامهای که در آن مهر و سبحه نهند و گاه نماز خواندن در زير پيشانی و روی گسترند
مثال
[ویرایش]- جلوه شمشير از روی تو تا محراب شد -- برگرفته از جهان دل جانماز انداخته (اسير (بهار عجم)
- دو شال سفيد آورد صبح راز -- که سازد يکي زان دو تا جانماز (ملاطغرا)
- برميکنم بروی ميان بند جانماز -- لنگوته را معارض شلوار ميکنم (نظام قاری)
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین