act

از ویکی‌واژه

انگلیسی[ویرایش]

ریشه‌شناسی[ویرایش]

گرفته شده از acte در فرانسوی باستان، از ācta در لاتین به معنی «ثبت یک رویداد»

آوایش[ویرایش]

  • آیپا: /ækt/, سمپا: /{kt/
  • noicon(پرونده)
    خطای لوآ در پودمان:utilities در خط 101: The language code "en-us-act.ogg" is not valid..
  • پساوند انگلیسی:-ækt|-ækt

اسم[ویرایش]

act (جمع acts یا -)

  1. ژیر، کردار، عمل، کار، فعل، رفتار، پرده، حرکت
  2. قانون، حکم، فریضه، سند، رساله، مقاله
  3. گزارش، سرگذشت
  4. الگو:شمردنی کردار، عمل.
    An act of good will.
    عمل برای یک خواستهٔ خوب
  5. (منسوخ, ناشمردنی) واقعی.
  6. (شمردنی) اساس نامه، قانون، حکم، فریضه، سند
  7. وسط انجام کاری، میانهٔ کار.
    He was caught in the act.
    او در حین عمل دستگیر شد.
  8. (شمردنی) گزارش، سرگذشت، سند
  9. (شمردنی) پرده، جدا کنندهٔ بخش‌های اجرای نمایش.
    The pivotal moment in the play was in the first scene of the second act.
    لحظهٔ محوری در نمایش در صحنهٔ نخست در پردهٔ دوم بود.
  10. الگو:countable A display of behaviour.
  11. (شمردنی) نقش یا شخصیت در نمایش
    Which act did you prefer? The soloist or the band?
    چطور نقشی را ترجیح می‌دهید؟ یک تک نواز یا نوازندهٔ یک گروه؟

هم معنی[ویرایش]

  • (کار انجام شده): deed
  • (اساس نامه): statute
  • (نمایش یک رفتار، وانموده): pretense

همچنین ببینید[ویرایش]

عبارت‌های گرفته شده[ویرایش]

عبارت‌های مرتبط[ویرایش]

برگردان در دیگر زبان ها[ویرایش]

فعل[ویرایش]

act (سوم شخص مفرد حال ساده acts، حال استمراری acting، گذشته ساده و گذشته استمراری acted)

  1. ژیریدن، انجام کاری.
    If you don't act soon, you will be in trouble.
    اگر سریع عمل نکنی دچار مشکل خواهی شد
  2. اجرای یک نقش در نمایش
    I started acting at the age of eleven in my local theatre.
    من اجرای نمایش (هنرپیشگی) را از ۱۱ سالگی در یک نمایش محلی آغاز کردم.
  3. شکل ویژه‌ای رفتار کردن
    He's acting strangely - I think there's something wrong with him.
    او عجیب رفتار می‌کند، فکر می‌کنم مسئله‌ای برایش پیش آمده.
  4. همراه با on یا upon: به معنی اثر گذاشتن، تاثیر گذاشتن
    High-pressure oxygen acts on the central nervous system and may cause convulsions or death.
    فشار بالای اکسیژن بر دستگاه عصبی مرکزی بدن تاثیر می‌گذارد و ممکن است باعث تشنج یا مرگ شود.
    Gravitational force acts on heavy bodies.
    نیروی گرانش بر اجسام سنگین اثر می‌گذارد.
  5. وانمود کردن، خود را به گونه‌ای نشان دادن.
    He acted the angry parent, but was secretly amused.
    او خود را عصبانی نشان داد ولی در اصل خوشش آمد.

عبارت‌های گرفته شده[ویرایش]

عبارت‌های مرتبط[ویرایش]

برگردان در دیگر زبان ها[ویرایش]

هم خانواده[ویرایش]