ار
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /آر/
پسوند
[ویرایش]آر
- به آخر بن ماضی برخی از فعلها میپیوندد و اسم مصدر میسازد. دیدار.
- به آخر بن ماضی و مضارع برخی از فعلها میپیوندد و صفت فاعلی میسازد. برخوردار، پرستار، خریدار.
- به آخر بن ماضی برخی از فعلها میپیوندد و صفت مفعولی میسازد. گرفتار، مردار، پدیدار.
حرف
[ویرایش]اَر (شاعرانه)
- مخفف اگر، حرف شرط: «ار تو بهمَثَلْ به سنگ برْ بوسه دهی / سنگ از لبِ تو عقیق و بیجاده شود» (برهان گنجهای).
- اگر، چناچه، هرگاه، در صورتی که. یا، خواه، چه، مگر در قدیم.
- مترادف شوهر در زبان بهاری. عر.
ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
ترجمهها
منابع[ویرایش]
|