پرش به محتوا

برزین

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌ لغت

[ویرایش]
  • پهلوی

آوایش

[ویرایش]
  • /بُرزِین/

اسم خاص

[ویرایش]

برزین

  1. در شاهنامه حضور فیزیکی کمتر دارد اغلب او را که بانی آتشکده است می‌شناسند و به آتش او سوگند یاد می‌کنند. نخست سوگند محکم منوچهر هنگام جلوس است که در اوصاف و جهانداری خویش از آتش برزین یاد می‌کند:
    شب تار جوینده کین منم ..... همان آتش تیز برزین منم
  2. بار دیگر در زمان فرود پسر سیاوش یاد می‌شود. فرود مرزبان قلعه‌ای بود متعلق به افراسیاب اما توس در لشکرکشی آنجا را محاصره کرد و در نبردی سخت فرود بشدت جراحت برداشت و کشته شد. فرود هنگام احتضار از آتش برزین یاد می‌کند:
    سزاوار این جستن کین منم ..... به جنگ آتش تیز برزین منم
  3. بار سوم در دوران متأخرتر حضور فیزیکی دارد شاید هم برزین دیگر باشد. تنور جنگ ایران و توران شعله‌ور است و در بحبوحه شکست‌ و پیروزی‌ها، برزین در میان نام‌آوران ایرانی حضور دارد:
    چو شیدوش و رهّام و گستهم و گیو ..... زره‌دار خرّاد و برزین نیو.

واژه‌های مشتق شده

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]