پرش به محتوا

گیو

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه‌شناسی

[ویرایش]
جستجو در ویکی‌پدیا ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ گیو دارد

آوایش

[ویرایش]

اسم خاص

[ویرایش]

گیو

  1. ~ یکی از پهلوانان داستانی ایران و پسر گودرز و داماد رستم جهان‌پهلوان است و هموست که کیخسرو پسر سیاوش نوه کیکاووس و افراسیاب را بعد از هفت سال جستجو با مادرش فرنگیس از ترکستان به ایران آورد.
    به توران همی رفت چون بیهشان ..... مگر یابد از شاه جایی نشان
  1. ~ به معنی گویا باشد که سخن کننده است. ظاهراً این معنی را از کلمه گیومرت استخراج کرده‌اند و درست نیست.
  2. ~ زبان را نیز گویند که به عربی لسان خوانند. (برهان قاطع). ظاهراً لهجه‌ای است در گویا. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ).

قید

[ویرایش]
  1. به معنی ظاهراً و غالباً آید. رجوع به گو و گویا شود.

مترادف‌ها

[ویرایش]
  • گی

واژه‌های مشتق‌شده

[ویرایش]

منابع

[ویرایش]