داد

از ویکی‌واژه
پرش به ناوبری پرش به جستجو

فارسی[ویرایش]

ریشه شناسی[ویرایش]

  • نیاهندوایرانی

آوایش[ویرایش]

  • [داد]

اسم[ویرایش]

داد

  1. قانون، عدالت، انصاف.
    داد یک کلمه خالص است و ممکن است در زبان معیار باستان به‌معنی مزه کردن، چشیدن طعام باشد.
  2. بانگ، فریاد، فغان.
    سخن دادن، سخنوری کردن، نطق کردن‌.
  3. گوشه‌ای در دستگاه ماهور.
  4. داد :در گویش گنابادی یعنی فریاد ، نعره زدن ، جیغ ، تحویل ، سپردن

مثال[ویرایش]

  1. داد کسی به هوا رفتن، کنایه از فریادش برخاستن.
  2. چه وزن آورد جایی انبان باد.....كه ميزان عدل است و ديوان داد ؟ (سعدی)

واژه‌های مشتق شده[ویرایش]

––––

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین