سال
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
فارسی[ویرایش]
ریشهشناسی[ویرایش]
اسم[ویرایش]
- مدت زمان گردش زمین به دور خورشید که برابر است با ۱۲ ماه یا ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه.
- سنه
- سن، عمر، زاد
- زمانه، زمان، روزگار
- تاریخ
- پیری، سن و سال بسیار
- مدتی مدید
- پیر، سالخورده
- سال هجری شمسی، سال ایرانی که از اول فروردین آغاز میشود. سال قمری، سال قمری اسلامی که از اول محرم آغاز میشود. سال میلادی، سال مسیحی که از اول ژانویه (11 دی)
- آغاز میشود.
برگردانها[ویرایش]
Translations
واژگان همخانواده[ویرایش]
- امسال: سالی که در آن هستیم.
- بچهسال: کمسن
- بزرگسال: سالدار که کودک نباشد.
- بسال: در سن، از جهت سن
- بسیارسال: مسن
- پارسال: سال گذشته
- پیرارسال، پیارسال: سال پیش از پارسال. دو سال پیش از سال اکنون
- تازهسال: جوان
- تنگسال: سال قحط
- خردسال: کمسن
- خشکسال: سال کم باران
- دفترسال: تقویم، دفتر سنه
- دیرسال: کهن
- دیرینهسال: کهل، سالخورده
- سال آزمای: سالدار. سالديده.
- سال آفتاب: سال شمسی.
- سالآور: سالدار.
- سالآورد: که آن را سال آورده است.
- سال آينده: يک سال بعد از سال حاضر.
- سالار [سال + آر]: پیر. شیخ.
- سالاسال: سال بسال.
- سالانه: هر سال. به سالی يک بار.
- سالافزون: نام ماه دوازدهم از سال ملکی.
- سال بابا آدم و ننه حوا را داشتن: بسيار سالخورده بودن.
- سالبر: درختی که سالی بار آورد و سالی نیاورد.
- سال برآمدن: پیر شدن.
- سال به سال: سالی بعد از سالی.
- سالبه: نامی از نامهای مردان ایرانی چون روزبه.
- سال به دوازده ماه: همیشه.
- سال تا سال: از سالی به سالی.
- سال جلالی: سال شمسی که به نام سلطان جلالالدین ملکشاه سلجوقی است.
- سالحاصل: محصول سال.
- سالحال.
- سالخداه: صاحبالسّنه.
- سال دادن: به یاد مردهای یک سال بعد از مرگ او احتفال و اطعامی کردن.
- سالدار: مسن.
- سال داشتن: مسن بودن.
- سال دزدیدن: کم گفتن سالهای عمر.
- سالديده: دیرینه. کهن.
- سال ديگر: سال آينده.
- سالروز: سالی بعد از روز معینی.
- سالسال: سال تا سال.
- سالشماری: تقویم. تاریخ.
- سال شمسی: 365 روز و 6 ساعت و کسری.
- سال قمری: 354 روز.
- سالگانی: سالیانه.
- سال گذشته: پارسال.
- سالگرد: گذشتن سالی بر روز معینی.
- سال گرفتن: سال دادن.
- سالگره: سالگشت.
- سال مالی.
- سالمند: سالدار.
- سال میلادی: سال شمسی از میلاد مسیح.
- سالنامه: کتاب گزارش سالیانه.
- سالنما: تقویم.
- سال نو: سال جدید.
- سالنورد.
- سالنه.
- سال و زمانه: سال و روزگار.
- سال و ماه. سال و مه: همیشه.
- ساله: يکساله.
- سالهای سال: سالهای دراز.
- سال هجری: سال از مبدا هجرت پیغمبر اسلام.
ریشهشناسی[ویرایش]
اسم[ویرایش]
- اتاق بزرگ، تالار.