داد
فارسی[ویرایش]
ریشه شناسی[ویرایش]
آوایش[ویرایش]
- [داد]
اسم[ویرایش]
داد
- قانون، عدالت، انصاف.
- بانگ، فریاد، فغان.
- سخن دادن، سخنوری کردن، نطق کردن.
- گوشهای در دستگاه ماهور.
- داد :در گویش گنابادی یعنی فریاد ، نعره زدن ، جیغ ، تحویل ، سپردن
- دکتر کزازی در مورد واژه ی " مام" می نویسد : ( ( مام واژه ای است دیگر مادر را. این واژه را با maman در فرانسوی و mamā در اسپانیایی می توانیم سنجید. ریختی دیگر از آن در پارسی "ماما" است که در معنی زایاننده ی کودک نیز به کار می رود. بر پایه انگاره ای در زبان شناسی، پاره ای از واژه ها در زبان های گونه گون از زبان کودکان برآمده اند؛ ویژگی ساختاری و برجسته ی این واژه ها آن است که هجاها در آنها تکرار می شوند؛ زیرا توان گفتار و گنجینه ی واژگانی کودک بسیار اندک است . واژه هایی چون "ماما" و" بابا" و "دادا" از این گونه می توانند بود. ) ) ( ( چو آن خواسته دید شاهِ زمین بپذرُفت و بر مام کرد آفرین. ) ) ( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 327. )
مثال[ویرایش]
- داد کسی به هوا رفتن، کنایه از فریادش برخاستن.
- چه وزن آورد جایی انبان باد.....كه ميزان عدل است و ديوان داد ؟ (سعدی)
واژههای مشتق شده[ویرایش]
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین