پرش به محتوا

کس

از ویکی‌واژه

فارسی

ریشه‌شناسی

پهلوی

(کَ)

کَسَ /kasa/ در گویش گنابادی به معنای کاسه و ظرف است.

اسم

  1. شخص، مردم، ذات.

(ض. مبهم)

  1. شخص مبهم.
  2. فردی، احدی.
  3. یار، رفیق، همدم.
  4. خویش، خویشاوند.
  5. مرد، جوانمرد.

منابع

  • فرهنگ فارسی معین

(کُ)

(عامیانه)

  1. اندام خارجی تناسلی زن، فَرْج

جمع

  1. ~خُل: کم‌عقل، دیوانه. ~مشنگ: کم‌عقل، خُل.

منابع

  • فرهنگ فارسی معین

آوایش

  1. کس
  2. فرد انسان

برگردان‌ها

جستارهای وابسته

آوایش

اسم

  1. کس

برگردان‌ها

صفت

  1. کس به معنی دختر بسیار زیبا، این کلمه در زبان عامیانه کاربرد دارد. مثال:
  • عجب کُسی بود؛ یعنی دختر یا زن خیلی خوشکلی بود.
  1. به پسری که خوشکل است و معمولاً سن بین ۱۳–۲۰ سال دارد نیز اطلاق می‌شود.

عجب کسیه (در مخاطب به پسر). یعنی: وی بچه خوشکل است.

  1. کنایه به زشت بودند پسر یا دختر نیز معنی می‌دهد.

عجب کسیه (در مخاطب به یک دختر، زن یا پسر بسیار زشت و نا زیبا). یعنی: خیلی زشت و بدقیافه است.

ترکیب‌ها

ّّ* کس لیس

مترادف‌ها

فرج

جستارهای وابسته

انگلیسی
person