حرف
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- عربی
آوایش
[ویرایش]- /حَرف/
اسم
[ویرایش]حرف
- هر یک از واحدهای الفبا یا هریک از نشانههای نوشتاری، که مجموع آنها الفبا را تشکیل میدهد. سخن، گفتار. مفردِ احراف.
- (ادبی): در دستور زبان کلمهای که معنی مستقل ندارد و تنها برای پیوند دادن کلمهها یا جملهها یا نسبت دادن کلمهای به کلمه دیگر بکار میرود مانند: با، از، تا، که، را ...
اسم
[ویرایش]حِرَف
- حرفهها، شغلها، مشاغل.
کنایه
[ویرایش]- حرف خود را به کرسی نشاندن کنایه از: سخن خود را به دیگران قبولاندن.
- حرف توی دهان کسی گذاشتن کنایه از: سخنی را به کسی تلقین کردن.
واژههای مشتق شده
[ویرایش]برگردانها
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن/ فرهنگ لغت معین