خر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
فارسی[ویرایش]
گونههای دیگر نوشتاری[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- پهلوی
آوایش[ویرایش]
- /خَر/
اسم[ویرایش]
خَر
- (جانوری): پستانداری از راسته فردسمان جزو خانواده اسبان. حیوانی بارکش که برای حمل و نقل و سواری از آن استفاده میشود. داری سر بزرگ گوش دراز یال و دم کوتاه یک انگشت و یک سم در هر پا- الاغ - درازگوش. کمی کوچکتر از اسب.
- (ضربالمثل): خر آوردن و باقالی بار کردن کنایه از: دچار دردسر و رسوایی شدن.
- (ضربالمثل): خر خود راندن کنایه از: تنها به مسایل خود توجه کردن.
- (ضربالمثل): خر رنگ کردن کنایه از: مردم ساده را فریفتن.
- (جانوری): خرخاکی، جانوری است از دسته بندپایان با اندامی کوچک و خاکستری رنگ که در جاهای نمور و تاریک زندگی میکند.
اسم[ویرایش]
خَرّ
- گِل تیره و چسبنده.
- دُردِ شراب.
- به صورت پیشوند در آغاز برخی واژهها میآید که معنی بزرگ و نتراشیده و ناهموار میدهد: خرپشته، خرمهره.
اسم[ویرایش]
خِر
- گلو.
- هجوم، حمله گروهی به زبان معیار.
- (ضربالمثل): خِر به خِر گرفتن، گلاویز شدن.
- (ضربالمثل): بیخ خِرِ کسی را گرفتن: گریبان کسی را گرفتن.
- (ضربالمثل): پای روی بیخ خر یا روی خر کسی گذاردن: کنایه از تنگ گرفتن بر کسی است.
اسم[ویرایش]
خُر
- خُرْ :(khor) در گویش گنابادی یعنی خود ، خودت را.
صفت[ویرایش]
حالت پیشوندی[ویرایش]
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین