درنگ
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- پهلوی
آوایش
[ویرایش]- /دِرَنگ/
اسم
[ویرایش]درنگ(Pause) ایست کوتاه و لحظهای، کمی صبر معمولاً جهت تفکر.
ابیاتی از شاهنامه (از نقاط مختلفش)
[ویرایش]به هر کار بهتر درنگ از شتاب
بمان تا برآید بلند آفتاب!
ز ما نیز یک تن نسازد درنگ
شب و روز بر درد و کین پشنگ
معنی نامأنوس (فراموششده)
[ویرایش]مفنگی یا چانه لق در زبان معیار باستان که به دو بخش دِر - اَنگ قابل تجزیه است.
علائم درنگ در متن
[ویرایش]سایر مشابهات (بترتیب الفبا)
[ویرایش]- استراحت
- ایست
- بردباری
- پاز
- تأمل
- تفکر
- دستنگهداشتن
- صبر اومدن: صبر
- مکث
- وقفه
برگردانها
[ویرایش]منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین/ فرهنگ شمس/ شاهنامه