پرش به محتوا

پت

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • ایرانی

آوایش

[ویرایش]
  • /پَت/

اسم

[ویرایش]

پت

  1. لعابی از کتیرا و نشاسته و مانند آن، آهار، آش جامد.
  2. پشم نرمی که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورند و از آن شال بافند؛ بز پشم، بزوشم، کرک، کلک.
  3. کُرک‌های ریز درهم تافته سطح بشره بعضی گیاهان، کرک‌ها و الیاف نرم سطح بعضی اندام‌های گیاهی؛ پرز، هر چیز نرم.
  4. پَت: در گویش گنابادی به موی بدن انسان گویند. موی روی سینه و شرمگاه.
  5. پُتْ: در گویش گنابادی یعنی صدا کردن چیزی هنگام برخورد با زمین یا چیز دیگر ، ترکیدن ، منفجر شدن
  6. پِتَّ: در گویش گنابادی یعنی راز ، اسرار ، سِر ، کارهای بد و بدکاری‌ها.
  7. پَت: در گویش تونی یعنی مو
  8. پِت: در گویش لُری یعنی بینی، دماغ.
  9. پِت: در گویش لکی و گویش تویه‌ای پِت شدن. زمانی که شخص در جمع مورد بی‌توجهی و انتقاد قرار میگیرد ، به گوشه‌ای رفته و در خود فرو میرود. به این حالت پت شدن میگویند.

زبان دیگر

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • بهاری

اسم

[ویرایش]

پَت

  1. موهای درهم و برهم، موهای آشفته که منظم کردن آن مشکل است. درهم فرو رفته. پتع، پتدع، پتیشق.
    پَت کلمه خالص بود و گاهی در جمله به معنی قبیله درهم و برهم یا از خلوص افتاده هم است، ایل و تبار فاقد اصالت.

ریشه شناسی۲

[ویرایش]

پِت

  1. به تنهایی صرف نشده اما با اصطلاحاتی همراه است نظیر پترش یا پیتیگ.
    همراه کلماتی چون پِتِرِش، پیتیک می‌آید و حاکی از افراد پیزوری و بد سلیقه در لباس و پوشش است.

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه
  • انگلیسی: papilla
  • نیاهندوایرانی pat