آقایخودبودن
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]- فارسی
آوایش
[ویرایش]- /آقای/خود/بودن/
اسم مرکب
[ویرایش]آقایخودبودن
- (گفتگو): متکی به خود بودن؛ نیازمند و محتاج کسی نبودند.
- آدم باید آقای خودش باشد، کسی با او کار نداشته باشد. «شهری»
مترادفها
[ویرایش]- آقا، آقای، آقایی، آقازاده، آقاسی، آقامنش، آقایان، آقاپسر، آقاجان، آقامعلی، آقاباجی، آقابالاسر، آقاشدن، آقاپرست
منابع
[ویرایش]- فرهنگ بزرگ سخن