پیوست:فهرست واژگان انگلیسی با ریشه فارسی
اغلب واژگان فارسی توسط زبانهای واسط وارد انگلیسی شدهاند، مانند Paradise که به دوران پیوند تاریخی ایرانیان با یونانیان و رومیان بازمی گردد.
فارسی بعد از عربی (به عنوان زبان پایه اسلام) و ترکی (به عنوان بیشترین تعداد متکلم مسلمان)سومین زبان مهم در جهان اسلام است و برتری زیادی بر دیگر زبانها ی اسلامی دارد و واژگان آن در زبانهای دنیای اسلام راه پیدا کرده.
از سدهٔ ۱۶ میلادی انگلیسیها بنادر شرقی دریای مدیترانه در خاک عثمانی را در دست گرفتند و از این راه واژگانی از ترکی با ریشهٔ فارسی به انگلیسی وارد شد؛ همچنین برخی از این واژگان از هندی و در زمان حکومت انگلستان بر هند به این زبان وارد شد.زیرا فارسی پیش از حکومت انگلیسیها در هند زبان رسمی بود. برخی نیز توسط رابطه عربها با اروپاییان، بخصوص اسپانیاییها در انگلیسی به وام گرفته شد.ریشه تمام این لغات در لغت نامه بزرگ دهخدا نوشته شدهاست. (بیشتر کلمات ذکر شده در این مقاله ریشه عربی دارند)
A
سکه و واحد وزن ایرانی و افغانی. ریشه شناسی: عباس + ی (پسوند فارسی). مربوط به شاه عباس اول (مرگ ۱۰۰۷).(البته خود کلمه عباس کلمهای عربی است)
سازنده یا فروشندهٔ مشروب. ریشه شناسی:آب(فارسی باستان pi-) +کار (از فارسی میانه)
ریشه شناسی: "Abkari" ساختن یا فروختن مشروبات سکر آور.
ریشه شناسی: شاید از «اسپند» فارسی.شراب الکلی از مخلوط شراب با افسنطین.
ریشه شناسی: فارسی. کارت بازی ایرانی مانند پوکر و با همان استدلال.
ریشه شناسی: یونانی شدهٔ نام فارسی باستان «هخامنشی».
ریشه شناسی: فارسی «آچار».در هند قسمتی از غذا که ترشی یا چاشنی است. (البته آچار کلمهای ترکی و به معنای کلید یا بازکنندهاست)
ریشه شناسی: عربی«عفریت»، شاید از فارسی"afraid" ساخته شده باشد. در اساطیر عرب هیولایی قوی و اهریمنی بود.
Ahriman
فارسی «اهریمن»، روح پلید در آیین زرتشتی.
Ahu
ریشه شناسی: فارسی«آهو»، از فارسی میانه "ahuk". بزکوهی و غزال.
ahung
واژه شناسی:چینی«a-hong»، از فارسی «آخوند» (الهی شناس و واعظ).
Ahura Mazda
فارسی باستان «Ahura mazdā»، در آیین زرتشتی خدا را گویند و به معنای«خدای خرد».
Akhundzada
ریشه شناسی: هندی"akhundzada"، از فارسی«آخوندزاده».در هندی لقبی برای بزرگ زادگان.
Algorithm
از نام«خوارزمی»، دانشمند ایرانی.(در باره فارسی بودن کلمه خوارزم بحثهای فراوانی وجود دارد)
Alkenkengi
از عربی«الکاکنج» (: گیاه عروسک پشت پرده)، از فارسی«کاکنج»(kakunaj).
Amani
ریشه شناسی:هندی و فارسی«امان»، از عربی«امانة» با پسوند فارسی«-ی».
Angra Mainyu
صورت کهن اهریمن.
Angaria
ریشه شناسی: لاتین متاخر، از یونانی "angareia"، از فارسی ""angaros (پیک شاهی). در قانون مدنی رومی: خدمات اجباری حکومت، فرمانروا، یا کلیسا.
Angel
ریشه شناسی: انگلیسی میانهangel، از فرانسوی باستان angele، از لاتین متاخرangelus، از یونانی angelos (در ترجمهٔ واژهٔ عبری mal'kh«فرشته»)، احتمالاً با ریشهٔ ایرانی؛ angaros یونانی از پیک شاهی ایرانی (هخامنشی)؛ شاید همریشه با سنسکریت angirasبه معنای نخستین گروه پرتوهای آفریدهٔ ایزدی. روانهای ماوراءالطبیعه در الهیات ایرانی، یهودی، مسیحی و اسلامی که عموماً با بال مجسم میشوند و فرستادگان خدا، واسطههای ایزدی و نگهبانان مخصوص فرد یا ملت هستند.
Apadana
ریشه شناسی: فارسی باستان"apadana"، به معنای کاخ. از apa پیوسته +dana محوطه.
Armenia
الزاما نباید ریشهٔ فارسی داشته باشد اگرچه نخستین بار در کتیبههای هخامنشی نام "Armina" ثبت شده.
arsenic
از «زرنیگ»(zarnig).
Arya
ازفارسی باستان "Arya"، سرزمین و مردم آریا= ایران.
Aryan
ازفارسی باستان "Aryanam"، سرزمین و مردم آریا = ایران.
Asafetida
ریشه شناسی: فارسیaza (مصطکی) + لاتین foetida. صمغ خوردنی مانند آدامس از گیاه ایرانی و هند شرقی از خانوادهٔ آنقوزه.با بو و مزهٔ قوی، و در گیاهپزشکی در داروی ضد تشنج به کار میرود.
Asmodeus
روح شیطانی، شاهزادهٔ دیوان، از لاتین Asmodaeus، از یونانی Asmodaios، از عبری تلمودی Ashmeday، از اوستایی Aesh-ma-daeva به معنای «Aeshma ی فریبنده».
Assassin
این واژه از «حشاشین»(پیروان حسن صباح) آمده.
aubergine
از فارسی «بادنجان» که خود این واژه نیز ممکن است از سنسکریت آمده باشد.
Aumildar
ریشه شناسی: عربی «عمل» + دار (پسوند فارسی). تحصیلدار در هند.
Avesta
به زیر بنگرید.
Avestan
ریشه شناسی: اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان(فارسی میانه Avastik) + an انگلیسی.
Azadirachta
ریشه شناسی: لاتین نو، از فارسی «آزاد درخت»، درخت آزاده و اصیل.
Azedarach
ریشه شناسی: فرانسوی azédarac، از فارسی «آزاد درخت»، درخت آزاده و اصیل.
Azha
از فارسی«آشیانه».
Azure (color)
از لاتین میانه azura، از فارسی «لاجورد».
B
Babouche
ریشه شناسی: از فارسی «پاپوش».
Babul
ریشه شناسی: فارسی گیاه «بابُل»، همریشه با سنسکریت babbula، babbla(درخت صمغ عربی). این درخت احتمالاً بومی سودان است اما از شمال آفریقا تا آسیا و هند گسترده شده.
Badian
ریشه شناسی: فرانسوی badiane، از فارسی گیاه «بادیان».
Baghdad
از فارسی میانه «بغداد»Bhagadad به معنای "هدیهٔ خداً.
Bakhtiar
ریشه شناسی: فارسی «بختیار» Bakhtyr، شاید از «بخت یار» به معنای «خوشبخت». عضوی از مردم بختیاری.
Baksheesh
از فارسی «بخشش» از فعل «بخشیدن».در انگلیسی به معنای انعام.
Balaghat
ریشه شناسی: شاید از هندی، از فارسی «بالاً(از فارسی میانه) + هندی gaht»گذشتن". فلات برفراز کوهها.
Baluchi
ریشه شناسی: فارسی «بلوچ»، «بلوچی». از اقوام هندوایرانی که در ناحیهٔ بلوچستان زندگی میکنند.
Baluchistan
ریشه شناسی: ناحیهای در آسیای غربی، از فارسی «بلوچستان».قالیچهای با رنگهای تیره که توسط چادرنشینان بلوچی و سیستانی بافته میشود.
Ban (title)
فرماندار کرواسی، از صربو-کرواتی.«ارباب، فرماندار، حکمران»، از فارسی «بان».
Barbican
ممکن است ازفارسی«خانه» یا «برج و بارو» باشد.
Barsom
ریشه شناسی: فارسی«بَرسم»، از فارسی میانه bursam، از اوستایی barsman.چوبی مقدس در آیین زرتشتی.
Bas
ریشه شناسی: هندی bas، از فارسی «بس» به معنای «کافی و اندازه».
Bazaar
از فارسی «بازار»، از فارسی میانه bahâ-zâr به معنای «جای قیمت».
Bazigar
ریشه شناسی: هندی bazigar، از فارسی«بازیگر». برای نامیدن چادرنشینان دوره گرد مسلمان در هند به کار میرود.
Bedeguar
ریشه شناسی: فرانسوی میانه bedegard، از فارسی «باداورد».نوعی گیاه.
Begar
ریشه شناسی: هندی begaar، از فارسی «بیکار».
Begari
بنگرید به بالا.
Beige
ریشه شناسی: فرانسوی، شاید از ایتالیایی پنبه bambagia، از لاتین میانه bambac-,bambax، از یونانی میانه bambak-,bambax، احتمالاً از واژهای ترکی که اکنون پنبه pamuk میخوانند و احتمالاً با منشا فارسی «پنبه». پارچه ساخته شده با پنبه با رنگ قهوهای مایل به زرد خاکستری. این واژه شاید هم از cam byses گرفته شده باشد (یونانی byssos لباس فاخر، bysses یا byses به نخ درجه یک میگفتند که لباس شاهزادگان پارسی بود.) فارسی «کمبوجیه»، بابلی kam buzi، نام شاه ایران که به لباسش تعمیم داده شده.
Belleric
ریشه شناسی: فرانسوی، از عربی «بَلیلَج»، از فارسی گیاه «بلیله». میوهای از خانوادهٔ بادام هندی.
Bellum
ریشه شناسی: از فارسی «بَلَم»، قایق هشت نفره.
Benami
ریشه شناسی: هندی benaam، از فارسی «به نام»+ «-ی».
Bezoar
از «پادزهز».که بیشتر در پزشکی و رنگسازی شرقی کاربرد دارد.
Bheesty
ریشه شناسی: از فارسی«بهشتی».در هند: حمل کنندهٔ مخصوص آب برای خانه یا هنگ.
Bhumidar
ریشه شناسی: هندی bhumidar، از «بوم» زمین(از سنسکریت و ایرانی Bumi و فارسی باستان Bum) +«دار»(پسوند فارسی). در هند: زمیندار بزرگ.
Bibi ریشه شناسی: هندی bibi، از فارسی.
Bildar
ریشه شناسی: هندی beldar، از فارسی «بیل دار».در کاربرد حفار و حفرکننده.
Biryani
ریشه شناسی: هندی و اردو biryaan، از فارسی «بِریان». غذایی هندی مخلوطی از:گوشت یا ماهی، سبزیجات، برنج همراه با زعفران و زردچوبه.
Bobachee
ریشه شناسی: هندی babarchi، از فارسی «باورچی» آشپز مرد.
Bombast
ریشه شناسی:از فرانسوی میانه bombace، از لاتین میانه bombac-، از لاتین bombyc-، ابریشم و کرم ابریشم، از یونانی bombyk-، ابریشم و جامهٔ ابریشمین؛ احتمالاً از ریشهٔ فارسی «پنبه».
Borax
ریشه شناسی: از فارسی «بوره».sodium borate.
Bostanji
ترکی bostanci، به معنای باغبان.از bostan از فارسی «بوستان»:«بو» عطر +«ستان» جایگاه. شغلی درباری در باغهای سلطنتی عثمانی.
Bronze
ریشه شناسی: شاید از فارسی فلز«برنج».
Brinjal
ریشه شناسی: از فارسی «بادنجان»، احتمالاً از سنسکریت vaatingana.
Buckshee
ریشه شناسی: هندی bakhsis، از فارسی «بخشش».
Budmash
ریشه شناسی: فارسی «بد معاش»، «بد»(از فارسی میانه vat) + معاش(عربی).در هند به شخص بد سیرت و هرزه گویند.
Bukshi
ریشه شناسی: فارسی «بخشی»(بخشنده).در هند: مامور پرداخت.
Bulbul
ریشه شناسی: از ریشهٔ ایرانی و گرفته شده از عربی. فارسی «بلبل».
Bund
ریشه شناسی: هندی band، از فارسی «بند». درهند: سدی برای جلوگیری از نفوذ آب.
Bunder Boat
ریشه شناسی: هندی bandar، از فارسی «بندر». قایق ساحلی در خاور دور.
Bundobust
ریشه شناسی: هندی band-o-bast، از فارسی «بند و بست». در هند: مرتب یا تصویه کردن جزییات.
Burka
ریشه شناسی: روسی، احتمالاً از buryi «قهوهای تیره»(اسب). احتمالاً از ریشهٔ ترکی burقرمز روباهی؛ این واژه احتمالاً از فارسی گرفته شده «بور» (قهوهای مایل به سرخ).
Burkundaz
ریشه شناسی: هندی barqandz، از فارسی «برق انداز». «برق» (عربی) + «انداز». نیروهای مسلح یا پلیس هند در سده ۱۸ و ۱۹ میلادی.
Buzkashi
از فارسی «بز کشی».
C
Caftan
ریشه شناسی: روسی kaftan، از ترکی، از فارسی «خفتان».ردایی نظامی، تا قوزک پا و آستینهای بسیار بلند و پرشده از پنبه یا ابریشم و یراق کمربندی رایج در سدههای میانی اسلام.
Calabash
احتمالاً از فارسی «خربزه».
Calean
ریشه شناسی: از فارسی «قلیان».
Calender
ریشه شناسی: فارسی «قلندر»، از عربی، از فارسی kalandar(کلندر؟) انسان ژولیده، یکی از فرقههای صوفیه که درویشانه زندگی میکردند.
Camaca
ریشه شناسی: انگلیسی میانه، از فرانسوی میانه camocas یا لاتین میانه camoca، از عربی «کمخاً، از فارسی»کَمخاً پارچهای منقش از ابریشم یا موی شتر.
Cambodia
فارسی باستان Kabujia. فارسی «کمبوجیه».نام کشور کامبوج بنگرید به Kamboh.
Candy
از عربی «قندی»، از فارسی «قند».
Carafe
از عربی«قرافه»، «پاشیدن»، از فارسی «قرابه».
Caravan
ریشه شناسی: ایتالیایی caravana، carovana، از فارسی«کاروان».
Caravansary
ریشه شناسی: فارسی "کاروانسراً.
Carcass
ریشه شناسی: فرانسوی میانهcarcasse، از فرانسوی باستان carcois، شاید از carquois، carquais به معنای ترکش، از تغییر tarquais، از لاتین میانه tarcasius، از عربی «ترکَش»، از فارسی «ترکش».از تیر (از فارسی باستان tigra «نوک تیز») + -کش(از «کشیدن»، از اوستایی karsh-).
Carcoon
ریشه شناسی: هندی kaarkun، از فارسی «کارکُن».در هند: دفتر دار، منشی.
Cash
ریشه شناسی: از سنسکریت karsa، واحدی در وزن طلا و نقره، همریشه با فارسی باستان karsha-، واحد پولی ایران هخامنشی.
Cassock
ریشه شناسی: فرانسوی میانه casaque، از فارسی «کژاکند»(قزاگند). «کژ»(کج) ابریشم کم بها + «آگند»(از آکندن: پر کردن).لباسی که درون آنرا با ابریشم و پنبه پر میکردند.
Caviar
از فرانسوی caviar، از ایتالیایی یا ترکی وارد انگلیسی شده، از فارسی «خاویار»= «خایه»(بیضوی) + «دار» (دارنده)
Ceterach
لاتین میانه ceterah، از «شیطرگ»,فارسی «شاه تره».گیاهی از خانوادهٔ سرخس.
Chador
هندی caddar، از فارسی «چادر». پوشش رایج میان بانوان مسلمان و هندو، به ویژه در ایران و هند.
Chakar
هندی chakor، از فارسی «چاکِر». در هند: خادم و نوکر خانه و دفتر.
Chakari
«چاکری». در هند: خادم خانگی و عمومی.
Chakdar
از پنجابی chakdar، از chak(«حق تصدی» از سنسکریت cakra) + «دار».در هند: مالک دارای زمینهای اجارهای و برزگران.
Chalaza
اسلاوی باستان zledica «باران منجمد»، فارسی «ژاله»(در معنای تگرگ).
Chappow
فارسی «چپاو» یا «چپاول». Charka
هندی carkha، از فارسی «چرخه».چرخ (از فارسی میانه chark، اوستایی chaxra-، سنسکریت cakra). دستگاهی که در هند برای ریسیدن پنبه استفاده میکنند.
Charpoy
از فارسی «چارپای».رختخواب طنابی در هند.
Chawbuck
هندی cabuk، از فارسی «چابک».در هند: تازیانهٔ بزرگ.
Cheque
از فارسی «چِک».ایرانیان برای نخستین بار چک را اختراع کردند.بانکها در امپراتوری ساسانی در سده نخست پ.م اوراق بهاداری را به کار میبردند به نام «چک».که پایهٔ چکهای امروزی است.
Check
از فرانسوی باستان eschequier «جلوگیری کردن»(در شطرنج)، از eschec، از لاتین میانه scaccus، از فارسی«شاه»(در شطرنج).در سدهٔ هفده این کلمه معنای عمومی «ممانعت کردن از دزدی» را گرفت و سرانجام در ۱۷۹۸ نام نخستین چکهای بانکی را به خود گرفت.
Checkmate
از فرانسوی میانه eschec mat، از فارسی «شاه مات»(شاه نمیتواند بگریزد), شطرنج.
Chess
از روسی shach، از فارسی «شاه»، مختصر «شاه مات», شطرنج.
Cheyney
ریشه شناسی: احتمالاً از فارسی «چینی».پارچهای پشمی در سدههای ۱۷ و ۱۸.
Chick
هندیciq، از فارسی chiq. پرده و محافظی برای ورودی ساختمان در هند و آسیای شرقی.
Chillum
ریشه شناسی:هندیcilam، از فارسی «چَلَم».
Chilamchi
ریشه شناسی:هندیcilamci، از فارسی «چَلَمچی».در هند:ظرف فلزی شستشو.
China
از فارسی «(ظرف)چینی»، از چینی.
Chinar
هندی chinar، از فارسی «چنار». گونهای درخت آسیایی.
Chobdar
هندی cobdar، از فارسی «چوبدار». «چوب» (از فارسی میانه chup) + «دار».
Cinnabar
احتمالاً از عربی «زنجَفر»، از فارسی «شنگرف».
Coomb
انگلیسی میانه combe، از انگلیسی باستان cumb، واحد اندازه گیری مایعات؛ وابسته با آلمانی میانهٔ جنوبی kump قدح، کاسه و آلمانی میانهٔ شمالی kumpf، فارسی «گنبد».
Culgee
ریشه شناسی: هندیkalg، از فارسی «کلگی» پر تزیینی. پری که هندیان بر دستار سرخود ی زدند.
Cummerbund
هندی kamarband، از فارسی «کمربند».
Cushy
هندی khush، از فارسی «خوش».
D
Daeva
Daeva، deva از اوستایی daevo؛ فارسی «دیو». روح شیطانی در آیین زرتشتی.
dafadar
از فارسی «دفعه دار». «دفعه»(عربی)+ «دار».
Daftar
هندی daftar، از فارسی «دفتر»، از عربی «دِفتر»، از یونانی diphtheria(چرم، پارچه نوشتنی).
Daftardar
ریشه شناسی: هندی daftardar، از فارسی «دفتردار».
Dakhma
ریشه شناسی: فارسی «دخمه»، از فارسی میانه dakhmak، از اوستایی daxma-(مکان جنازه).
Daroga
ریشه شناسی:هندی daroga، از فارسی «داروغه». در هند: رییس افسران.
Darvesh
از فارسی «درویش».
Darzi
هندی darzi، از فارسی «درزی».خیاط یا صنف خیاطان هندو در هند.
Das
سنسکریت dassa دشمن، بنده، احتمالاً وابسته با فارسی «داه» غلام، اوستایی dahyn-، dainhu-، danghu- سرزمین، فارسی باستان dahyn- سرزمین، ایالت، سنسکریت dasyu بیگانه. خادم هندویی در هند.
Dastur
هندی dastur سنت، از فارسی «دستور». هزینهٔ عمومی.
Dastur
از فارسی «دستور». موبد موبدان در کیش زرتشتیان هند.
Dasturi
هندی dasturi، از فارسی «دستور».پاداش.
Defterdar
ترکی، از فارسی «دفتردار». در ترکیه :مامور حسابهای مالی.
Dehwar
فارسی«دِه وَر».ارباب دارای بنده و غلام.
Del
فارسی«دل».
Dervish
از فارسی «درویش»، از فارسی میانه darweesh.
Dewan
ریشه شناسی: هندی diwan، از فارسی «دیوان».کتاب محاسبات.
Demitasse
از فرانسوی «نیم فنجان» demi+tasse. فرانسوی باستان وام گرفته از عربی «تسَه» از فارسی «تشت».
Div
از فارسی «دیو».
Divan
از فارسی «دیوان»، از فارسی باستانdipi («نوشته»)+ vahanam(«خانه»).
Doab
ریشه شناسی: فارسی«دوآب».سرزمینی در میان دو رودخانه.
Dogana
ریشه شناسی: از فارسی«دوگانه»، دیوان محاسبه. گمرگ ایتالیایی.
Douane
ریشه شناسی: از فارسی«دیوان».گمرک.
Dubber
ریشه شناسی: از فارسی«دبه».بطری چرمی در هند برای نگهداری روغن و مایعات.
Duftery
ریشه شناسی: از «دفتر»+«-ی».پسر ان پادو در ادارات و دفاتر.
Dumba
ریشه شناسی: فارسی«دُمب». گوسفند دم پهن بخارایی و قرقیزی.
Durbar
ریشه شناسی: از فارسی «دربار». حضار در برابر شاه.
Durwan
ریشه شناسی: از فارسی «دربان».«در»(از فارسی میانهdar، از فارسی باستان duvar-)+ «بان».
Dustuck
ریشه شناسی: هندی dastak، از فارسی «دستک/دسته».(دستگیره)
E
Emblic
لاتین نوemblica، از عربی «اَملَج»، از فارسی«آمُله».درختی از خانوادهٔ Phyllanthus emblica.
Enamdar
هندی in'aamdaar، از فارسی «انعام دار».
Euphrates
از فارسی باستان Ufratu«شایسته برای عبور».
F
Farsakh
عربی «فرسخ»، از فارسی «فرسنگ». واح اندازه گیری در حدود ۱۰ کیلومتر.
Farsi
نامی برای زبان فارسی در عربی. در عربی «پ» وجود ندارد و این نام پس از حملهٔ اعراب به ایران به جای «پارسی» در ایران رایج شد.
Faujdar
هندی fawjdaar، از فارسی «فوج دار».«فوج»(عربی)+«دار».افسرجزء در هند.
Faujdari
از فارسی «فوج داری».دادگاه جنایی در هند. Ferghan
از فارسی «فرغانه».منطقهای در آسیای مرکزی.نوعی قالیچه ایرانی که با پنبه بافته میشود.با زمینهٔ آبی یا قرمز تیره و با گل حنا رنگ آمیزی میشود و بسیار نفیس است.
Feringhee
از فارسی «فرنگی»، از فرانسوی. Frankish.شخص اروپایی.زیرا اولین برخورد مسلمانان با اروپاییان بخصوص اروپایین غربی در زمان «شارلمانی» پادشاه فرانکها رخ داد.عربی«فرنجی» و در عثمانی با تلفظ feringhee.
Fers
انگلیس میانه، از فرانسوی میانه fierce، از عربی«فَرزَن»، از فارسی «فرزین».وزیر شطرنج.
Fida'i
عربی «فداً+»-ی".فداییان و پیروان اسماعیلیه و حشاشین.
Firman
از فارسی «فرمان»، از فارسی باستان framânâ.
G
Gatch
از فارسی«گچ».
Ghee
از فارسی«گَردان».آمیختن.
Galingale
از فارسی «خَلَنجان».گونهای گیاه.
Gherkin
احتمالاً از فارسی میانه angArah«هندوانه».خیار ریز هندی که در خیارترشی استفاده میشود.
Ghorkhar
از فارسی «گوره خر».در هند :خرهای وحشی در شمال هند.
Giaour
از فارسی «گئُر/گَبر».(آتش پرست).
Gigerium
از لاتین gigeria امحا پرنده، شاید از فارسی «جگر».
Gizzard
نزدیک یهgysard، تحول یافته یgysar، از انگلیسی میانه giser، gyser، از فرانسوی باستان شمالی guisier «جگر»(مخصوصا برای پرندگان)، از لاتین gigeria، شاید از فارسی که با «جگر» پیوند دارد.
Gul
ریشه شناسی: فارسی «گل».گل سرخ.
Gulhinnai
ریشه شناسی:«گل»+"حناً (عربی).نوعی قالیچه ایرانی.
Gulmohar
ریشه شناسی:هندی gulmohur، از فارسی «گل مُهر».سکهٔ طلا.
Gunge
ریشه شناسه:هندیgãj، از ریشهٔ ایرانی.فارسی «گنج».
Gymkhana
ریشه شناسه:احتمالاً تغییر یافتهٔ (متأثر در واژهٔ gymnasium) هندی gend-khana «جای شلوغ».از فارسی«خانه».
H
Halalcor
هندیhalalkhor، از فارسی «حلال خور».
Havildar
هندی hawaldar، «حواله»(عربی)+ «دار».افسر وظیفه و مامور اجرایی در ارتش هند.
Hyleg
از فارسی «هیلاج».وضعیت ستارگان در نجوم برای تخمین زمان تولد.
Hindi
از فارسی «هندی».زبانی بومی در مناطق شمالی هند و رسمی در سراسر هند.
Hindu
از فارسی میانه «هندو»، از اوستایی hendava، از سنسکریت saindhava «هندی».
Hindustan
هندی Hindustan، از فارسی «هندوستان»(سرزمین هندوها). Hindustan is Persian, in Hindu language, the country is called Bharat.
Hircarrah
فارسی «هرکاره».«هر»(از فارسی باستان haruva-)+«کار»(از فارسی میانه، از فارسی باستان kar-)
Homa
hom از فارسی «هوم»، از اوستایی haoma.درختی مقدس برای زرتشتیان و در میانرودان درخت زندگی بود.
I
India
از فارسی «هند».
Iran
از فارسی میانه Iran = Aryan
Ispaghol
گیاه «اسبغول». در لغت به معنای«گوشِ اسب». asp(فارسی میانه:اسب)+«غول»(:گوش).
J
Jackal
از فارسی«شَغال»، گونهای سگسان از خانوادهٔ Canis در آفریقا و آسیای جنوبی.
Jagir
از فارسی«جا گیر». عوارض مالیاتی شخصی در شمال هند و پاکستان برای ادارهٔ بخش.
Jama
از فارسی «جامه».لباس بلندی که هندیها و پاکستانیها میپوشند.
Jasmine
از فارسی «یاسمن».گونهای یاس بالا روندهٔ خوشبو.
Jemadar
هندی jama'dar/jam'dar.«جمع/جمعیت»(عربی)+ «دار».ستوان در ارتش هند.
Jezail
فارسی «جزایر/جزایل». نوعی تفنگ بزرگ پایه دار.
Jujube
یونانی zizyphon، از فارسی «زیزفون».گونهای گیاه.
Julep
از فارسی «گل آب».شربت طبی.
K
Kabob
احتمالاً از فارسی «کباب»، یا از عربی شده یا اردو شدهٔ نام فارسی آن.
Kabuli
فارسی «کابُلی»، وابسته به کابل.
Kaftan
از فارسی «خفتان».
Kajawah
از فارسی «کجاوه».نشیمنی بر دو شتر برای حمل و نقل در هند.
Kala-Azar
از هندی kala(سیاه)+ «آزار».بیماری واگیردار عفونی سخت آسیایی ناشی از کمخونی.
Kamarband
In English it refers to the wide belt made of a wide band of silk or shiny cloth worn by men around the waiste as part of a Black Tie suit. It entered the English language in India from the colonial times. But it is a Persian word, Kamar = waiste and Band = band, binder meaning Belt.
Kamboh
ریشه شناسی: در فرهنگ وبستر :«اعضای طبقهٔ پایین در پنجاب که بخصوص در کشاورزی گماشته شده اند».این تعریف در فرهنگ وبستر از ریشهٔ عنوانی فارسی آمده که ظاهراً در حال به افراد شرور افغانی و کشمیری میگویند.این عنوان کاربردی بسیار عمومی دارد که در دورهٔ پادشاهی مغولان در هند مخصوصا اکبر و جهانگیر رایج شد. بنابر دانشنامهٔ بریتانیکا سیدها (منظور گدایان است) و کامبوها افراد پستی بودند که در زمان حکومت اسلامی در هند زندگی میکردند. این واژه صورت کنونی واژهٔ Kambojas است.خاندان معروف جنگاور هندوایرانی.که در نوشتههای سنسکریت و پالی در زمان امپراتوری آشوکا ثبت شده.و با نام کامبیز/کمبوجیه در فارسی باستان وابستگی دارد. بنابر متون ودایی مانند مهابهاراتا از کشاترا (جنگاور)های اصیل بودند.اینها مانند سکاها و پهلوها جنگاورانی اصیل و خارجی بودند(هندی نبودند) و چون با آیین هندو و برهمنی مخالفت داشتند و بیشتر بودایی بودند به مرور در هند به زوال کشانده شدند.البته کامبوها یا کامبُجاها در بنگال، سریلانکا و کامبوج نیز حکومت میکردند.
Karez
ریشه شناسی:فارسی «کاریز».قنات.
Kemancha
ریشه شناسی: از فارسی «کمانچه».رایج در خاورمیانه، قفقاز و آسیای میانه.
Kerana
ریشه شناسی:از فارسی «کَرنای».
Kenaf
ریشه شناسی:فارسی «کنف».گیاهی از خانوادهٔ Hibiscus cannabinus.
Khaki
فارسی «خاکی».
Khakhsar
ریشه شناسی:هندیkhâksâr، از فارسی «خاکسار».گروهی مسلمان ناسیونالیست در هند.
Khan
عربی«خان»، از فارسی(نباید با واژهٔ آلتایی«خان» اشتباه گرفت).کاروانسرا در برخی کشورهای آسیایی.
Khankah
ریشه شناسی:هندی khânaqâh، از فارسی «خانقاه».«خانه»+«گاه».
Khidmatgar
«خدمﺔ»(عربی)+«گر».در هند: نوکر.
Khoja
ریشه شناسی:از فارسی «خواجه».عنوانی احترام آمیز.
Khuskhus
ریشه شناسی:هندیkhaskhas، از فارسی«خسخس».گیاه معطر هندی.
Kincob
ریشه شناسی:هندیkimkhab، kamkhwab، از فارسی «کم خاب».پارچی زربفت.
Kiosk
از فارسی «کوشک»، یا از فارسی میانه gōšak«گوشه».
Koftgari
هندیkoftgar، از فارسی «کوفتگر».زرکار/فلزکار هندی.
Koh-i-noor
از فارسی «کوه نور».الماسی معروف که در سال ۱۸۴۹ به دست انگلیس افتاد.
Kotwal
هندیkotwal، از فارسی«کوتوال».رییس پلیس در هند.
Kotwalee
هندیkotwalee، از فارسی«کوتوالی».ادارهی پلیس در هند.
Kran
فارسی «قِران». سکهٔ نقره واحد پولی ایران از ۱۸۲۶ تا ۱۹۳۲، سکهٔ نقره.
Kurta
هندی و اردوkurta، از فارسی«کُرته».پیراهن بی یقهٔ نازک.
Kusti
فارسی«کُستی/کُشنی»، از فارسی میانه kust، kustak «کمر».ریسسمانی مقدس که زرتشتیان به کمر میبندند.
L
Lac
هندیlakh، از فارسی«لاک».مانند لاک انگشت.
Lamasery
فرانسوی lamaserie، از lama+serie(از فارسی "سَراً)
Larin
ریشه شناسی:فارسی«لاری».نوعی پول نقره در بخشهایی از آسیا.
Lascar
اردو lashkarī، از فارسی «لشکری».توپخانه در هند و انگلیس.
Lasque
ریشه شناسی: احتمالاً از فارسی«لَشک/لاشک»(قطعه).قطعه الماس نامرغوب در هند.
Leucothoe
شاهزادهٔ افسانهای ایرانی که گمان میرود آپولو را به توتفرنگی شیرین مسخ کرد.گونهٔ این گیاه در آسیا و آمریکا.
Lemon
از انگلیسی میانه limon، از فرانسوی باستان limon، از ایتالیایی limone، از لاتین میانه līmōnium، از عربی «لَیمون»، از فارسی«لیمون/لیمو».این میوه در سده ۱۵ م. به انگلستان برده شد.
Lilac
از فارسی«لیلکی»، از «نیلک»(نیلی).
Lungī
هندیlungī، از فارسی«لُنگی».لنگی که در هند، پاکستان و برمه مردان استفاده میکنند.
Laari
ریشه شناسی: احتمالاً از دیوهی(زبان مالدیو)، از «لاری».پول مالدیو.
M
Magic
انگلیسی میانهmagik، از فرانسوی میانه magique، از لاتینmagicus، از یونانیmagikos، ازmagos، magus جادوگر (از ریشهٔ ایرانی، فارسی باستان magu- «مغ»).
Magus, magi
از magus، از فارسی باستان magu- «شخص مقتدر»، فارسی «مغ».روحانی زرتشتی.در عهدجدید از سه مغ نام برده شده که از شرق میآیند و بشارت میلاد عیسا را میدهند.
Malguzar
هندیmalguzar، از «مال»(عربی)+«گذار».در هند:مالک.
Manichean
لاتینManichaeus مانوی، از یونانی Manichaios، فارسی «مانوی».پیرو آیین مانی در سده ۳ م.
Manticore
از فارسی باستان «آدمخوار». martiya-(آدم)+ khvar-(خوردن).موجودی افسانهای با سر انسان و شاخ، بدن شیر و دم اژدها یا عقرب.
Markhor
فارسی«مارخور»(خورندهٔ گاو).بزی کوهی در افغانستان و هند.
Mazdak
فارسی«مزدک».اصلاحگر زرتشتی در دوران ساسانی در سده ۵ م.از Mazda.
Mazdakite
فارسی«مزدکی».پیرو اصلاحات مزدک.
Mazdoor
هندیmazdur، از فارسی«مُزدور».کارگر هندی.
Mehmandar
فارسی«مهماندار».
Mehtar
فارسی«مهتر».«مه»(از فارسی میانهmeh، mas)+«تر»(از فارسی میانه، از فارسی باستان-tara-)
Mesua
لاتین نو، از نام دانشمند ایرانی مسیحی و طبیعیت شناس "یوحنا ابن مساویه (Johannes Mesue) متوفی به سال ۲۳۶ ه.ش. نوعی درخت آسیایی.
Mezereon
انگلیسی میانه mezerion، از لاتین میانه mezereon، از عربی «مازریون»، از فارسی.گیاه مازریون.
Mirza
فارسی"میرزاً.
Mithra
ایزد ایرانی"میتراً.
Mithraeum
ایزد ایرانی "میتراً.
Mithraism
آیین «مهرپرستی».ایزد ایرانی "میتراً.
Mobed
فارسی«موبد». روحانی زرتشتی.
Mogul
فارسی «مغول».
Mohur
هندی muhur/muhr، از فارسی «مُهر».سکهٔ طلا در زمان حکومت مغولان بر هند، تبت و نپال.
Mummy
انگلیسی میانهmummi، از فرانسوی میانه momie، از لاتین میانه mumia، از عربی«مومیاً(مومیایی)، از فارسی»موم".
Murra
ریشه شناسی: لاتین، احتمالاً از ریشهٔ ایرانی مانند یونانی morrhia/murra؛ وابسته با فارسی «مُر/مور»گلوله شیشهای کوچک.مادهٔ پرسلین برای ساختن ظروف چینی در روم.
Musk
از فارسی میانه musk، از سنسکریت muska«تخم» کوچک شدهٔ mus«موش».مُشک.
Musth
هندی mast، از فارسی «مست».همریشه با سنسکریت madati «او خوشی میکند». مادهای بدبو که فیل در زمان جفت گیری در حالت شهوانی از بالای گوشهای خود تراوش میکند.
Mussulman
از فارسی«مسلمان».«مسلم»(عربی)+«- ان».
N
Nakhuda
ریشه شناسی:فارسی«ناخداً.»ناو«+»خداً(از فارسی میانه khutāi).
Namaz
ریشه شناسی:فارسی«نماز».همریشه با سنسکریت namas «کرنش و احترام».
Naphtha
از لاتین، از یونانی، از منشا ایرانی.اوستایی napta «نمناک»، فارسی «نفت».شاید همریشه با یونانی nephos «تاریک».
Nargil
ترکی nargile، فارسی «نارگیلِه» از «نارگیل».
Nauruz
فارسی «نوروز».
Nay
ریشه شناسی:فارسی«نای».آلتی موسیقی.
Neftgil
ریشه شناسی:آلمانی، از فارسی«نفتاگِل».
Numdah
ریشه شناسی: هندی namda، از فارسی «نَمَد»، از فارسی میانه namat، اوستایی namata. زیراندازی که در هند و ایران با پوست بز درست میشود.
Naan
ریشه شناسی:هندی و اردو nan، از فارسی«نان»، بلوچی nayan، سغدی nyny.نان هندی.
Nuristani
ریشه شناسی:فارسی«نورستانی».«نور»+«-ستان».ناحیهای در شمال افغانستان.
O
orange
از میلانی narans، از عربی «نارنج»، از فارسی«نارنگ»، از سنسکریت nāraṅga، از زبانهای دراویدی مانند تامیلی و مالایالام.
P
Padishah
از فارسی «پادشاه»، از فارسی میانه pādishah، از فارسی باستان pati+xshay-.شاه در ایران، سلطان در ترکیه و حاکم انگلیسی در هند.
Pagoda
از پرتغالی pagode، از فارسی «بت کده».
Pahlavi
ریشه شناسی:فارسی میانه«پهلوی».زبان فارسی در زمان ساسانیان.
Pajama
از هندیpaajaama، از فارسی«پای جامه».
Paneer
هندی/اردوpanir، از فارسی«پنیر».پنیر نرم هندی.
Papoosh
از papouch، از فرانسوی، از فارسی«پاپوش». بنگرید به babouche.
Para
ریشه شناسی: ترکی، از فارسی «پاره». واحد پولی در ترکیه.
Paradise
از یونانی paradeisos(باغ چینه بسته)، از فارسی باستان paradaida «دورتادور دیواربندی شده».
Parasang
لاتینparasanga، از یونانیparasanges، از ریشهٔ ایرانی، فارسی«فرسنگ».واحدی به درازای ۶ km.
Pargana
ریشه شناسی: هندی pargana، از فارسی(پرکاله؟).مجموعه شهرکهای اجرایی در هند.
Parsee
ریشه شناسی: از فارسی باستانparsi«پارسی».زرتشتیان هند که در سده ۷ م پس از هجوم اعراب به ایران، به هند مهاجرت کردند.
Parthia
از لاتین، از فارسی باستان parthava-«پارت».در ریشه با «پارس» هم معنی است.
Parthian
بنگرید به Parthia.
Parting Shot
از Parthian Shot، تاکتیک پارتیان برای پرتاب تیرهای آتشین به سوی دشمن حتی هنگام عقب نشینی.
Pasar
مالایی، از فارسی«بازار». بازار عمومی در اندونزی.
Pasha
ترکی paşa، احتمالاً از فارسی«پادشاه».
Pashm
ریشه شناسی: از فارسی «پشم»؛ پشمینه در کشمیر و پنجاب برای بافت قالیچه و شال که از محصولات صادراتی این مناطق است.
Pashmina
از فارسی«پشمینه».پارچهٔ پشمی محصول شمال هند.
Pashto
فارسی«پشتو»، از افغانی. بنا بر نظر Morgenstein این نام با پارت و پهلو همریشهاست.
Peach
از واژهٔ لاتین Persicum «پارسی»، هلو در روم به نامهای malum Persicum(سیب پارسی)، prunum Persicum(آلوی پارسی) و یا مختصرا persicum، persici نامیده میشد.
Percale
فارسی «پرگال/پرگاله».پارچهٔ چیت در صنایع پارچه بافی، ملافه و غیره کاربرد دارد.
Percaline
فرانسوی، از فارسی «پرگاله».
Peri
فارسی«پری»، از فارسی میانهٔ parik.
Persepolis
از فارسی باستان pârsa+ یونانی polis «شهر».
Persia
از فارسی باستان pârsa.
Persis
از فارسی باستان pârsa.
Peshwa
هندی و مراتی pesva، از فارسی "پیشواً.نخست وزیر شاهزادهٔ Maratha.
Pilaf
ترکیpilâv، از فارسی «پلو». غذایی در خاور میانه که از برنج، روغن و گوشت درست میشود.
Pir
ریشه شناسی: فارسی«پیر». آموزگار در آیینهای عرفانی.
Pistachio
از لاتینpistâcium، از یونانی (pistàkion) πιστάκιον، از فارسی«پسته».
Posteen
فارسی «پوستین».پوشش پوستین.
Popinjay
از فرانسوی باستان papegai، از اسپانیایی papagayo، از عربی «بَبَغاء»، از فارسی "ببغاً)طوطی).
Prophet Flower
برگردان واژهٔ فارسی «گلِ پیغمبر».گلی در هند شرقی با گلبرگهای زرد و پنج خال که پس از ساعتی پژمرده میشود.
Punjab
از هندی Panjab، از فارسی «پنج آب» (پنجاب).
Purwannah
هندی parvana، از فارسی«پروانه».اجازهٔ ثبت و نوشتن.
Pyke
هندیpâyik، pâyak، از فارسی «پیک» فرستاده.
R
roc
از فارسی«رُخ»(پرندهای افسانهای).
rook
از انگلیسی میانهrok، از فرانسوی میانهroc، از عربی«رخّ»، از فارسی«رخ».
rose
از لاتینrosa، احتمالاً از یونانی باستان rhodon، از فارسی باستانvarda-.فارسی «وَرد».
roxanne
نامی زنانه، از فرانسوی، از لاتینRoxane، از یونانیRhoxane، از ریشه ایرانی، اوستایی raoxšna- «روشن، درخشان».
S
Sabzi
ریشه شناسی:هندیsabz، از فارسی«سبزی»(سبزیجات خوردنی).
Saffian
ریشه شناسی: روسی saf'yan، از ترکی sahtiyan، از فارسی «سختیان» پوست بز دباغی شده.
Samosa
ریشه شناسی:هندیsamosa، از فارسی «سمبوسه».
Sandal
عربی«صندل»، از فارسی «صندل»، درخت صندل/چندل.
Saoshyat
ریشه شناسی:«سوشیانت» نجات دهنده(از اوستایی).بنا بر آیین زرتشتی، یکی از سه ناجی که در ۳۰۰۰ سال پایان دنیا هر کدام در هر هزار سال ظهور میکنند و جهان را از بدی پاک میکنند.
Sapindales
از فارسی «اسپند».
Sarangousty
ریشه شناسی: فارسی «سر انگشتی».گچ ضدآب و ضد رطوبت.
Sard
از فارسی «زرد».
Sarod
ریشه شناسی: هندی sarod، از فارسی.
Sarwan
ریشه شناسی: فارسی «ساربان».
Satrap
از لاتین satrapes، از یونانی satrapes، از فارسی باستان xshathrapavan- «شهربان».
scarlet
از فارسی «سقرلات/سقرلاطون».پارچه و جامهای به رنگ سرخ کبود.
Scimtar
ریشه شناسی: فرانسوی میانه cimeterre، از ایتالیایی باستان scimitarra، شاید از فارسی «شمشیر».
Sebesten
ریشه شناسی: انگلیسی میانه، از عربی «سبستن»، از فارسی «سپستان» گیاه سپستان.
Seer
ریشه شناسی: هندیser، شاید از فارسی «سیر».واحدی در وزن.
Seerpaw
ریشه شناسی: فارسی "سر، پاً.سر به پا.
Seersucker
از هندیsirsakar«پارچه راه راه»، از فارسی «شیر و شکر».
Sepoy
ریشه شناسی:از پرتغالیsipai، sipaio، از هندیsipah، از فارسی «سپاه».فردی هندی که برای نیروی ارتش انگلیس استخدام میشد.
Serai
ریشه شناسی: از فارسی «سَرای».
Seraglio
از فارسی «سَرای».
Serang
ریشه شناسی: از فارسی«سرهنگ».ناخدای لنج در هند.
Serdab
فارسی «سرد آب».اتاقی خنک و تابستانی در خانههای خاورمیانه.
Serendipity
از افسانهٔ پریان فارسیThe Three Princes of Serendip«سه شاهزادهٔ سراندیپی».از فارسی«سراندیپ»(سریلانکا).
Sesban
ریشه شناسی: فرانسوی، از فارسی sisabaan. گیاه سِس.
Setwall
ریشه شناسی:از فارسی «زادوَر».
Shabundar/Shabandar
ریشه شناسی: از فارسی «شاه بندر».
Shah
ریشه شناسی: فارسی«شاه»، از فارسی باستان χšāyaþiya «شاه».اسم فعل به معنای «حکومت کردن».
Shahi
ریشه شناسی: فارسی«شاهی».واحدی در ایران به اندازهٔ ۲۰/۱ قران نقره.
Shahidi
ریشه شناسی: «شهید»(عربی)+ «-ی»(پسوند فارسی).
Shahin
ریشه شناسی: فارسی«شاهین».شاهین هندی.
Shahzada
ریشه شناسی: هندی shah-zada، از فارسی «شاهزاده».
Shamiana
ریشه شناسی: هندی shamiyana، از فارسی shamyanah. پارچهٔ سایبان.
Shawl
ریشه شناسی: از فارسی «شال».
Sherristar
ریشه شناسی:از هندیsarrishtadr، از فارسی«سررشته دار».ثبت کننده.
Sherry
بنابر نظریهٔ پروفسور ت.ب.ایروینگ: از اسپانیایی Jerez، از فارسی «شیراز» در زمان امپراتور رستمیان در اسپانیا.
Sherryvallies
ریشه شناسی: از لهستانی szarawary، از روسی sharavary، از یونانی sarabara شلوار آزاد، احتمالاً از ریشهٔ ایرانی؛ فارسی «شلوار». شلواری برای اسب سواری.
Shikar
ریشه شناسی: هندی sikar، از فارسی «شکار»، فارسی میانه shkaar.
Shikargah
ریشه شناسی: هندی sikaargaah، از فارسی «شکارگاه».
Shikari
ریشه شناسی:از فارسی«شکاری».حیوان شکاری.
Shikasta
ریشه شناسی: فارسی «شکسته».
Shikra
ریشه شناسی: از فارسی «شکاره» پرندهٔ شکاری.شاهین شکاری کوچک هندی.
Simurgh
ریشه شناسی: از فارسی «سیمرغ»، از پهلوی sinmurgh (شاهین+ پرنده)، اوستایی saeno merego «شاهین»، سکایی syenah «شاهین»، ارمنی cin «غلیواج».
Sipahis
بنگرید به Sepoy.
Sircar
ریشه شناسی: هندی sarkaar، از فارسی «سرکار».استاندار در دورهٔ امپراتوری مغول در هند.
Sitar
ریشه شناسی: هندی sitar، از فارسی «ستار».«سه»(فارسی باستان thri-)+ «تار».عود هندوایرانی که در ایران، افغانستان و شبه قاره به کار میرود.
Softa
ریشه شناسی: ترکی، از فارسی «سوخته»، برافروخته (با عشق یا دانش).
Sogdian
ریشه شناسی: لاتین sogdianus، از فارسی باستان Sughudha، فارسی «سغد».
Soorki
ریشه شناسی: هندیsurkh، از فارسی«سرخ»، از فارسی میانه sukhr، اوستایی suXra- «درخشان»، سنسکریت sukra.
Sowar
ریشه شناسی:فارسی«سوار»، از فارسی میانه asbar، aspwar، از فارسی باستان asabra-.
Spahi
ریشه شناسی: فرانسوی میانه spahi، از ترکی sipahi، از فارسی «سپاه»، از پهلوی spāh، از فارسی باستان taxma spāda، از اوستایی spādha. سپاهی الجزایری در ارتش فرانسه و سپاهی ینی چری در ارتش ترکیه.
Spinach
ریشه شناسی: فرانسوی میانهespinache، espionage، از اسپانیایی باستانespinaca، از عربی «اسفناج/اسبناخ»، از فارسی «اَسپَناخ».
-Stan
به معنای «جایگاه»، در نامهای افغانستان، پاکستان و....از فارسی«-ستان»، از هندو ایرانیstanam «جایگاه»، «جای نشیمن».
Subahdar
ریشه شناسی: «صوب»(عربی:ناحیه)+ «دار». کاپیتان و والی در ارتش بریتانیایی هند.
Sugar
ریشه شناسی:واژهای از سنسکریت از شاخهٔ هندوایرانی از زبان هندوآریایی؛ اما فارسی نقش پراکنده کردن آن را بازی کرد.انگلیسی میانه sugre، sucre، از آنگلو-فرانس sucre، از لاتین میانه saccharum، از ایتالیایی باستانzucchero، از عربی «سُکر»، از پهلوی shakar، سرانجام از سنسکریت sarkara.
Suclat
ریشه شناسی: هندی suqlaa، از فارسی «سقلات/سقلاطون».بنگرید به Scarlet.
Surma
ریشه شناسی:فارسی «سرمه».در هند و ایران استفاده میشود.
Surnay
ریشه شناسی: فارسی «سورنای».قره نی آسیای مرکزی و خاورمیانه.
syagush
فارسی «سیاه گوش».
Samosa
ریشه شناسی: هندی samos و اردو samosa، sambas از فارسی «سمبوسه».
T
Tabasheer
ریشه شناسی: هندی tabshr، از فارسی«تباشیر».خیزران هندی که در پزشکی کاربرد دارد.
Tabor
ریشه شناسی:انگلیسی میانه tabur، از فرانسوی باستان، از «تنبور».بنگرید به tambour.
Taffeta
ریشه شناسی:از فارسی«تافته».
Tahsildar
ریشه شناسی:هندی tahsildar، از فارسی «تحصیلدار».«تحصیل»(عربی)+«دار».مامور درآمدی در هند.
Taj
ریشه شناسی:عربی«تاج»، از فارسی «تاج».کلاه در کشورهای مسلمان.مخصوصا کلاه مخروطی درویشان.
Taj Mahal
از فارسی «تاج محل».«تاج»+ «محل»(عربی).
Tajikistan
تاجیک+ -ستان(جایگاه).به معنای «سرزمین تاجیکان».
Talc
از فارسی «تلک» (طلق).
Tambour
ریشه شناسی: فرانسوی، از فرانسوی میانه، از عربی «طنبور»، از فارسی «تبیره».
Tambourine
بنگرید به Tambour.
Tanbur
بنگرید به Tambour.
Tangi
ریشه شناسی:فارسی«تنگی».گلوگاه تنگ.
Tandoori
فارسی «تنوری».
Tapestry
احتمالاً از ریشهای ایرانی(فارسی «تافتن/تابیدن»).
Tar
ریشه شناسی: فارسی «تار».عود شرقی.
Tarazet
از فارسی «شاهینِ ترازو».
Tass
ریشه شناسی:فرانسوی میانه tasse، از عربی «طاس»، از فارسی «تشت».
Tebbad
ریشه شناسی: شاید از فارسی «تب» + «باد»(از فارسی میانه vat، اوستایی vata-، سنسکریت vata)
Temacha
ریشه شناسی: فارسی «تَماخَره» شوخی و مسخره.نمایش خنده دار دوره گردان ایرانی.
Thanadar
ریشه شناسی: هندی thandar، از than+ «دار». رییس پلیس خانها.
Tiara
از لاتین tiara، از فارسی «تارَه»(tara).
Timar
ریشه شناسی: ترکی timar، از فارسی «تیمار».نظامی ترک تیماردار.
Tiger
یونانی tigris، از ریشه ایرانی.فارسی«تیز».
Tigris
از فارسی میانه Tigr «تیر»، از فارسی باستان Tigra «تیز نوک».
Toque
از فارسی باستان taqبه معنای «چادر، شال».
Trabant
ریشه شناسی: آلمانی trabant، drabant، از چکی drabant، از فارسی «دربان».
Tranky
ریشه شناسی: فارسی tranki.عرشهٔ کشتی که در خلیج فارس استفاده میشود.
Trehala
ریشه شناسی: احتمالاً از فرانسوی tréhala، از ترکی tgala، از فارسی «تیغال».
Tulip
ریشه شناسی: از فرانسوی tulipe، از فارسی «دُلبند/دولبند».(دولابند؟)
Turan
از فارسی «توران».
Turanian
ریشه شناسی: فارسی «توران» (ترکستان، سرزمینی در شمال سیحون)+ -ian (پسوند نسبیت در انگلیسی). اقوامی از ریشهٔ اورال-آلتایی.
Turanite
ریشه شناسی: از فارسی «توران»+ -it'/-ite (روسی). نام مادهای شیمیایی از ترکیبات مس و وانادیوم.
Turanose
ریشه شناسی: آلمانی turanos، از فارسی«توران»+-os/-ose (آلمانی)؛ نام مادهای شیمیایی.
Turban
از فارسی «دُلبند/دولبند».(دولابند؟).
Turkmenistan
ترکمن+ -ستان(جایگاه).به معنای «سرزمین ترکمنان».
U
Uzbekistan
ازبک + -ستان (جایگاه).به معنای «سرزمین ازبکان».
V
Vispered
اوستایی vispa ratavo «همهٔ اربابان». فارسی«ویسپرد»، بخشی از اوستا.
vizier
ریشه شناسی: برخی گویند از عربی«وزیر»(:کسی که حمل میکند) از «وَزَرَ» (:حمل کردن)، اما به احتمال زیاد از عربی «وزیر»، که از فارسی میانه vichir، از اوستایی vicira (:میانجی، قاضی).
X
Xerxes
یونانی از فارسی باستان Khshayarshan- «پهلوانی در میان شاهان».khshaya- (شاه) + arshan (پهلوان).
Y
Yarak
ریشه شناسی: از فارسی «یارِگی» (:نیرو داشتن).اصطلاحی در شکار با پرندگان شکاری.
Yasht
فارسی نو «یشت» از اوستایی yashtay «ستودن». بخشی از اوستا که به ستایش ایزدان میپردازد.
Yuft
ریشه شناسی: روسی yuft'، yukht'، شاید از فارسی «جفت».
Z
Zamindar
ریشه شناسی:هندی zamindar، از فارسی «زمیندار».حاکم مالیات جمع کن در زمان حکومت اسلامی هند.
Zamindari
ریشه شناسی: از فارسی «زمینداری».
Zanza
ریشه شناسی: از فارسی «سنج».آلت موسیقایی.
Zarathushtra or Zarathustra
فارسی پیامبر «زرتشت»
Zedoary
ریشه شناسی: انگلیسی میانه zeduarie، از لاتین میانه zeduria، از عربی «زادور»، از فارسی «زادُور».دارووی تهایج کننده در هند شرقی.
Zenana
ریشه شناسی: از فارسی «زنانه».قسمتی از خانه که زن خانواده در آن گوشه نشینی میکند. در هند و ایرانی.
Zena
جنس زن از فارسی «زن».
Zerda
ریشه شناسی: عربی «زِرداو»، از ریشهٔ ایرانی. گیاه رازیانه.
Zircon
از فارسی «زرگون»(به رنگ طلا).
Zirconate
Zircon + ate (پسوندی انگلیسی از لاتین –atus)
Zirconia
Zircon + ia (پسوندی از لاتین نو)
Zirconium
Zircon + -ium(پسوندی از لاتین نو)
Zoroaster
از اوستایی zarathushtra، فارسی«زرتشت».
Zoroastrianism
آیین و دین «زرتشتی»
Zumbooruk
از فارسی «زنبوره».
منبع
- نسخه ۶ جولای همین مقاله در ویکی پدیای فارسی