چوم
ظاهر
فارسی
[ویرایش]اسم
[ویرایش]خطای اسکریپتی: تابع «template_categorize» وجود ندارد.چوم (جمع چومها)
- افزاری است از چوب و آن چون نیمکتی است و در زیر دو غلطک دارد و بر هر غلطک جایبجای دندانههای چوبی نصب شده است و به گاو و یا اسب کشیده شود و چون بر ساقههای گندم حرکت کند، خرد کند و کاه از دانه جدا سازد. «آلتی است از چوب که به اسب بسته میشود، آدمی بر آن مینشیند تا سنگین شود و از حرکت اسب و گردش آن آلت روی خرمن دانه از خوشه به تدریج جدا میشود». (فرهنگ نظام). اسبابی است که ساقه گندم را خرد میکند. و در تداول مردم خراسان گردونه گویند. جَنجَل (در تداول مردم روستاهای قزوین).
- چربی و پیه و شحم.
فعل
[ویرایش]- [اصفهانی] در شهرستان های نجف آباد و سیرجان کرمان کاربرد دارد. و معانی مختلفی میتوان از آن برداشت کرد:
- نمیدانم، ندانستن
- - اولی: سلام یدالله کوجاس (کجاست)؟
- - دومی: چوم تا ده دقیقه پیش اینجا بود و رفت.
- ابراز بیخیالی، عدم پاسخ قطعی به یک پرسش
- - هوا هم امروز سرد شده!
- - چوم! (یعنی واسم مهم نیست!)
- سرمازدگی
- _ اولی: سلام چه خبر از باغ؟
- _ دومی: دیشب همه گل بادومها رو چوم زده (تمام شگوفه بادم ها را سرمازده)
- نمیدانم، ندانستن
اسم خاص
[ویرایش]- دهی است از دهستان کوارج بخش حومه ٔ شهرستان اصفهان. ۱۰۵ تن سکنه دارد. از زایندهرود آبیاری میشود. محصول عمدهاش غلات، ذرت و پنبه است.