چین
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ریشه لغت
[ویرایش]ویکیپدیا مقالهای دربارهٔ چین دارد |
ویکیسفر یک راهنمای سفر برای چین دارد. |
آوایش
[ویرایش]- /چین/
اسم
[ویرایش]چین
- چین، چروک، تا، خط، شیار. برآمدگی کوچکی که بر اثر مچاله شدن، تا شدن یا تا خوردن، بر سطح معمولا صاف پدید میآید.
- چین در زبان معیار باستان به معنی کتف یا شانه است، ظاهراً اطلاق چین به مردمی تحت همین عنوان، نوعی عادت و رفتار ایشان بوده که اکنون منسوخ شده است. آنها بر خلاف ایرانیان حمل بار را بوسیله چوب یا میلهای که بر کتف میگذاشتند، حمل میکردند، بدین سبب فرهنگ و تمدن آذرگشسپی ایشان را چین نامید است.
- روی در هم کشیدن، در غضب شدن.
صفت فاعلی
[ویرایش]- در بعض ترکیبات به معنی «چیننده» آید: خوشه چین، گلچین.
ریشه شناسی ۲
[ویرایش]نامجا
[ویرایش]چین
- کشوری در خاور، آسیا، از سرزمینهای ناشناخته برای ایرانیان شاهنامه که در ساحل دریایچین قرار داشت.
- بدان ای شهنشاه ترکان و چین ..... گسسته دل روشن از به گزین
- دریای چین محل اختفاء جمشید بود یعنی ایرانیان از آندوران با این سرزمین آشنا بودند. ولی نباید تصور کرد منظور کشور چین امروزی باشد.
برگردانها
[ویرایش]ترجمه | ||||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
|
منابع
[ویرایش]- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن: ISBN 964-6961-92-4
- شاهنامه: ISBN 964-5566-35-5