ببر
ظاهر
فارسی
[ویرایش]آوایش
[ویرایش]بَ
اسم
[ویرایش]- (زیستشناسی) پستاندار گوشتخوار و درنده با نوارهای سیاه بر روی پوست.
- جبه جامهای از پوست ببر که رستم هنگام جنگ پوشیدی و ببر بیان نیز گویند. (از فرهنگ رشیدی). جامهای بود از پوست درنده یا اکوان دیو که رستم هنگام جنگ میپوشید و آن را ببر بیان هم میگفتند.(فرهنگ نظام). و رجوع به ببر بیان شود.
- نانی باشد که در روغن بریان کرده بخورند. (از برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (از فرهنگ شعوری). نانی که در میان روغن بریان کرده باشند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام).
برگردانها
[ویرایش]جانور
|
آوایش
[ویرایش]بَ بَ
اسم
[ویرایش]- جانوری باشد صحرایی شبیه به گربه. لیکن دم ندارد و از پوست آن پوستین کنند و آن را وبر نیز گویند.
- گریبان جامه.
آوایش
[ویرایش]بِ بَ
اسم
[ویرایش]صفت
[ویرایش]ویکیپدیا مقالهای دربارهٔ ببر دارد |