رایاندن
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- فارسی
آوایش[ویرایش]
- [رایاندَن]
فعل[ویرایش]
رایاندن
- راهنمایی نمودن، به بیرون هدایت کردن.
واژه‌های مشتق‌شده[ویرایش]
| فعل‌ها | |||||||
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| بن واژه | رایاندن | ||||||
| بن ماضی | رایاند | ||||||
| بن مضارع | رایان | ||||||
| شخص | مفرد | جمع | |||||
| اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
| گذشته | من | تو | او | ما | شما | اویان/آن‌ها | |
| ساده | رایاندم | رایاندی | رایاند | رایاندیم | رایاندید | رایاندند | |
| استمراری | می‌رایاندم | می‌رایاندی | می‌رایاند | می‌رایاندیم | می‌رایاندید | می‌رایاندند | |
| کامل | رایانده بودم | رایانده بودی | رایانده بود | رایانده بودیم | رایانده بودید | رایانده بودند | |
| التزامی | رایانده باشم | رایانده باشی | رایانده باشد | رایانده باشیم | رایانده باشید | رایانده باشند | |
| مستمر | داشتم می‌رایاندم | داشتی می‌رایاندی | داشت می‌رایاند | داشتیم می‌رایاندیم | داشتید می‌رایاندید | داشتند می‌رایاندند | |
| حال | من | تو | او | ما | شما | اویان/آن‌ها | |
| ساده | رایانم | رایانی | رایاند | رایانیم | رایانید | رایانند | |
| استمراری | می‌رایانم | می‌رایانی | می‌رایاند | می‌رایانیم | می‌رایانید | می‌رایانند | |
| کامل | رایانده‌ام | رایانده‌ای | رایانده/رایانده‌است | رایانده‌ایم | رایانده‌اید | رایانده‌اند | |
| ملموس | دارم می‌رایانم | داری می‌رایانی | دارد می‌رایاند | داریم می‌رایانیم | دارید می‌رایانید | دارند می‌رایانند | |
| التزامی | برایانم | برایانی | برایاند | برایانیم | برایانید | برایانند | |
| آینده | - | من | تو | او | ما | شما | اویان/آن‌ها |
| خواهم رایاند | خواهی رایاند | خواهد رایاند | خواهیم رایاند | خواهید رایاند | خواهند رایاند | ||
| دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
| امر | برایان | برایانید | |||||
| نهی | نرایان | نرایانید | |||||