عکر

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

ریشه لغت

اوستایی

  1. واژه های عربی زیر ریشه اوستایی دارند: فکر: Ava Kara ذکر: Adhiri Kara نکر: Ni Kara بکر: Aipi Kara سکر: Os kara شکر: Asha Kara مکر: Aiwi Kara حکر: Akh Kara عکر: A Kara وکر: Vi Kara پیرس: paarsitek

عکر

  1. عکر. [ ع َ ] ( ع مص ) حمله کردن و بازگشتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).حمله بردن بر کسی. ( تاج المصادر بیهقی ). واگردیدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). عُکور. || میل نمودن به جائی. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || باز گشتن به حرب. ( از منتهی الارب ). || باز گردانیدن خر خداوند را بسوی اهل و وطن خود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ----عکر. [ ع َ ] ( ع اِ ) گله شتر زائد از پانصد، یا گله شصت شتر، یا از پنجاه تا صد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عَکَر. و رجوع به عَکَر شود. ----عکر. [ ع َ ک َ ] ( ع مص ) دردیناک گردیدن آب و شراب و روغن. ( از منتهی الارب ). رسوب نکردن آب و شراب به سبب غلظت آن. ( از اقرب الموارد ). گردآمدن دردی و ستبر و تیره شدن مایع. ( تاج المصادر بیهقی ). || جمع شدن دردی و ثفل در چراغدان. ( از اقرب الموارد ). ----عکر. [ ع َ ک َ ] ( ع اِ ) گله شتر زائد از پانصد، یا گله شصت شتر یا از پنجاه تا صد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عَکر. و رجوع به عکر شود. || زنگ شمشیر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دردی هر چیزی ، دردی زیت و شراب ، تیرگی آب که در تک حوض ماند. ( منتهی الارب ). دردی هرچیزی ، یعنی مانده و غلیظشده آن. ( از اقرب الموارد ). ثفل و درد چیزهاست و نزد اطبا مخصوص ثفل روغنهاست ،و آن در اکثر امور قوی تر از روغن صاف او و غلیظتر وکثیف تر از آن است. ( تحفه حکیم مؤمن ). لرت. خره. - عکرالدهن السوس ؛ دردی روغن سوس. ( از اختیارات بدیعی ). - عکرالزیت ؛ خره روغن زیتون. دردی زیت. ( الفاظ الادویه ). به پارسی درد زیت خوانند و بهترین آن کهن بود. ( از اختیارات بدیعی ). || ج ِ عَکَرة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سحاب عکر؛ ابر که قطعه قطعه شده باشد. چون گله های شتر. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عکرة شود. ----عکر. [ ع َ ک ِ ] ( ع ص ) آب تیره ، و دردی ناک از شراب و روغن و جز آن. ( منتهی الارب ). آب که از غلظت رسوب نکند. ( از اقرب الموارد ). ----عکر. [ ع ِ ] ( ع اِ ) اصل ونژاد هر چیزی : رجع فلان الی عکره ؛ به اصل خود بازگشت. باع عکره ؛ اصل زمین خود را فروخت. و نیز حدیث «لمانزل قوله تعالی اقترب للناس حسابهم ، تباهی أهل الضلالة قلیلا ثم عادوا الی عکرهم » بدین معنی است یعنی به اصل مذهب پست خود بازگشتند. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || عادت. ( از اقرب الموارد ).
    منابع.https://abadis.ir/fatofa/%D8%B9%DA%A9%D8%B1/

برگردان[ویرایش]