واژه
ظاهر
فارسی
[ویرایش]ژِ
ریشهشناسی
[ویرایش]- پهلوی: vača
- پهلوی: واچک (قول و کلام)، مرکب از واچ و واچکیه (شرح و بیان)، از ریشه اوستایی وچ (گفتن). سانسکریت نیز: واچ (سخن گفتن).
اسم
[ویرایش]- لغت؛ کلمه. به لغت زند و پازند به معنی کلمه باشد که لفظ است و آن از دو حرف یا بیشتر مرکب میشود. (از برهان). واژه کلمه را گویند. (رشیدی). در لهجه زرتشتیان نیز: واجه، (کلمه). در «آهار» جزو رودبار لواسان «سرواژه» به معنی صحبت کردن در خواب استعمال میشود. (از حاشیه برهان قاطع چ معین). به معنی کلمه باشد و سخنی است که از سه حرف یا بیشتر ساخته شده باشد. (از آنندراج). کلمه. (انجمن آرا). و رجوع به واج شود.
- [زبانشناسی] لفظی با معنا و مفهومی مشخص متشکل از آواهایی بههمپیوسته با الگوهای زیروبمی و تکیه که در نوشتار با حروفی در کنار هم و با فاصله از یکدیگر مشخص میشود و در جمله صورتهای دستوری گوناگونی به خود میگیرد.