پرسیدن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
فارسی[ویرایش]
مصدر[ویرایش]
- /پُرْسیدَنْ/
- فرایند خبر گرفتن؛ پرسش کردن:
- پرسیدن عیب نیست، ندانستن عیب است.
- احوالپرسی:
- بنظرم، پرسیدن حال خویشاوندان نزدیک واجب است.
- عیادت:
- پرسیدن حال بیمار باعث دلگرمی بیمار و خانوادهاش است.
- بازخواست:
- پرسیدن علت رفتارش نیازه.
فعل[ویرایش]
پرسیدن
- /پُرْسیدَنْ/
- اطلاعی را از کسی برای آگاهییافتن از چیزی درخواست کردن:
- دیروز حال پدرش را ازش پرسیدم.
گردانش فارسی | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | پرسیدن | ||||||
بن ماضی | پرسید | ||||||
بن مضارع | پرس | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | پرسیدم | پرسیدی | پرسید | پرسیدیم | پرسیدید | پرسیدند | |
استمراری | میپرسیدم | میپرسیدی | میپرسید | میپرسیدیم | میپرسیدید | میپرسیدند | |
کامل | پرسیدهبودم | پرسیدهبودی | پرسیدهبود | پرسیدهبودیم | پرسیدهبودید | پرسیدهبودند | |
التزامی | پرسیدهباشم | پرسیدهباشی | پرسیدهباشد | پرسیدهباشیم | پرسیدهباشید | پرسیدهباشند | |
مستمر | داشتم میپرسیدم | داشتی میپرسیدی | داشت میپرسید | داشتیم میپرسیدیم | داشتید میپرسیدید | داشتند میپرسیدند | |
حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | پرسم | پرسی | پرسد | پرسیم | پرسید | پرسند | |
استمراری | میپرسم | میپرسی | میپرسد | میپرسیم | میپرسید | میپرسند | |
کامل | پرسیدهام | پرسیدهای | پرسیدهاست/پرسیده | پرسیدهایم | پرسیدهاید | پرسیدهاند | |
ملموس | دارم میپرسم | داری میپرسی | دارد میپرسد | داریم میپرسیم | دارید میپرسید | دارند میپرسند | |
التزامی | بپرسم | بپرسی | بپرسد | بپرسیم | بپرسید | بپرسند | |
آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
خواهم پرسید | خواهی پرسید | خواهد پرسید | خواهیم پرسید | خواهید پرسید | خواهند پرسید | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | بپرس | بپرسید | |||||
نهی | نپرس | نپرسید |