پرش به محتوا

کوچک

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

ریشه لغت

[ویرایش]
  • فارسی

آوایش

[ویرایش]
  • /کوچَک/

صفت

[ویرایش]

کوچک

  1. دارای حجم اندک، خُرد از حیث اندازه، ریز. مقابل بزرگ.
  2. (عامیانه): در محاوره بنده، فرمانبر.
  3. متضاد: بزرگ، خرد، صغیر، اندک، قلیل، کم، حقیر، محقر، بی‌اهمیت، بچه، کودک، طفل، نابالغ.
  4. نام مقامی است از دوازده مقام موسیقی. زیرافکن.
  5. لقب اردشیر پسر شیرویه. (مفاتیح العلوم خوارزمی).
  6. دهی از دهستان تورجان است که در بخش بوکان شهرستان مهاباد واقع است و ۴۱۵ تن سکنه دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران، ج ۴).
  7. دهی از دهستان لاشار که در بخش بمپور شهرستان ایرانشهر واقع است و ۲۵۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج ۸)

واژه‌های وابسته

[ویرایش]

––––

برگردان‌ها

[ویرایش]
ترجمه‌ها

منابع

[ویرایش]
  • فرهنگ بزرگ سخن
  • فرهنگ لغت معین