گاسیدن
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- ایرانی
آوایش[ویرایش]
- /گاسیدَن/
اسم[ویرایش]
گاسیدن
- حدس زدن، گمان کردن.
واژه‌های وابسته[ویرایش]
| فعل‌ها | |||||||
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| بن واژه | گاسیدن | ||||||
| بن ماضی | گاسید | ||||||
| بن مضارع | گاس | ||||||
| شخص | مفرد | جمع | |||||
| اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
| گذشته | من | تو | او | ما | شما | اویان/آن‌ها | |
| ساده | گاسیدم | گاسیدی | گاسید | گاسیدیم | گاسیدید | گاسیدند | |
| استمراری | می‌گاسیدم | می‌گاسیدی | می‌گاسید | می‌گاسیدیم | می‌گاسیدید | می‌گاسیدند | |
| کامل | گاسیده بودم | گاسیده بودی | گاسیده بود | گاسیده بودیم | گاسیده بودید | گاسیده بودند | |
| التزامی | گاسیده باشم | گاسیده باشی | گاسیده باشد | گاسیده باشیم | گاسیده باشید | گاسیده باشند | |
| مستمر | داشتم می‌گاسیدم | داشتی می‌گاسیدی | داشت می‌گاسید | داشتیم می‌گاسیدیم | داشتید می‌گاسیدید | داشتند می‌گاسیدند | |
| حال | من | تو | او | ما | شما | اویان/آن‌ها | |
| ساده | گاسم | گاسی | گاسد | گاسیم | گاسید | گاسند | |
| استمراری | می‌گاسم | می‌گاسی | می‌گاسد | می‌گاسیم | می‌گاسید | می‌گاسند | |
| کامل | گاسیده‌ام | گاسیده‌ای | گاسیده/گاسیده‌است | گاسیده‌ایم | گاسیده‌اید | گاسیده‌اند | |
| ملموس | دارم می‌گاسم | داری می‌گاسی | دارد می‌گاسد | داریم می‌گاسیم | دارید می‌گاسید | دارند می‌گاسند | |
| التزامی | بگاسم | بگاسی | بگاسد | بگاسیم | بگاسید | بگاسند | |
| آینده | - | من | تو | او | ما | شما | اویان/آن‌ها |
| خواهم گاسید | خواهی گاسید | خواهد گاسید | خواهیم گاسید | خواهید گاسید | خواهند گاسید | ||
| دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
| امر | بگاس | بگاسید | |||||
| نهی | نگاس | نگاسید | |||||