زر

از ویکی‌واژه

فارسی[ویرایش]

گونه‌های دیگر نوشتاری[ویرایش]

ریشه لغت[ویرایش]

  • نیاهندوایرانی

آوایش[ویرایش]

  • [زِر]

اسم صوت[ویرایش]

زِر

  1. صدای ناخوشایند مانند صدای گریه یا صدای سازی که ناشیانه نواخته شود.
    برخی اسامی و اصطلاحات کهن مثل زرتشت، حضرت از این واژه انشقاق یافته‌اند.

ریشه شناسی۲[ویرایش]

اسم[ویرایش]

زَر

  1. در زبان عامیانه طلا.
  2. فلزی زرد رنگ و گران قیمت که برای ساختن زیورآلات و سکه مورد استفاده قرار می‌گیرد.
  3. زر جعفری: منسوب به جعفر برمکی که پس از رسیدن به وزارت دستور داد تا سکه‌ها را از زر خالص بزنند.
  4. زهر در گویش بهاری.
صفت[ویرایش]
  1. زرخال.
  2. پیر و فرتوت.
صفت فاعلی[ویرایش]
  1. آن که با تارهای زرد گلابتون پارچه و جامه را نقش دوز، چکن دوز می‌کند.
صفت مفعولی[ویرایش]
  1. پارچه زردوزی شده، گلابتون.

واژه‌های مشتق شده[ویرایش]

––––

برگردان‌ها[ویرایش]

منابع[ویرایش]

  • فرهنگ لغت معین

فرهنگ بزرگ سخن