درهمیدن
فارسی[ویرایش]
مصدر گذرا[ویرایش]
- همیدن دو یا چند چیز همنوع برای ساختن یک کل، معمولا از همان نوع، که ممکنه آنها (همیدهها) دچار تغییر شوند:
- او (میوه فروش هه) همهی سیبهایش (با کیفیتهای گوناگون) را درهمیده بود!
- برای ساختن پروژهی نهایی، پودمانهایی که توسعیده بودیم را درهمیدیم.
فعل[ویرایش]
درهمیدن
گردانش فارسی | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | درهمیدن | ||||||
بن ماضی | درهمید | ||||||
بن مضارع | درهم | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | درهمیدم | درهمیدی | درهمید | درهمیدیم | درهمیدید | درهمیدند | |
استمراری | میدرهمیدم | میدرهمیدی | میدرهمید | میدرهمیدیم | میدرهمیدید | میدرهمیدند | |
کامل | درهمیدهبودم | درهمیدهبودی | درهمیدهبود | درهمیدهبودیم | درهمیدهبودید | درهمیدهبودند | |
التزامی | درهمیدهباشم | درهمیدهباشی | درهمیدهباشد | درهمیدهباشیم | درهمیدهباشید | درهمیدهباشند | |
مستمر | داشتم میدرهمیدم | داشتی میدرهمیدی | داشت میدرهمید | داشتیم میدرهمیدیم | داشتید میدرهمیدید | داشتند میدرهمیدند | |
حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | درهمم | درهمی | درهمد | درهمیم | درهمید | درهمند | |
استمراری | میدرهمم | میدرهمی | میدرهمد | میدرهمیم | میدرهمید | میدرهمند | |
کامل | درهمیدهام | درهمیدهای | درهمیدهاست/درهمیده | درهمیدهایم | درهمیدهاید | درهمیدهاند | |
ملموس | دارم میدرهمم | داری میدرهمی | دارد میدرهمد | داریم میدرهمیم | دارید میدرهمید | دارند میدرهمند | |
التزامی | بدرهمم | بدرهمی | بدرهمد | بدرهمیم | بدرهمید | بدرهمند | |
آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
خواهم درهمید | خواهی درهمید | خواهد درهمید | خواهیم درهمید | خواهید درهمید | خواهند درهمید | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | بدرهم | بدرهمید | |||||
نهی | ندرهم | ندرهمید |
برگردان[ویرایش]
همیدن درون یک چیز
|