toss
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
انگلیسی[ویرایش]
آوایش[ویرایش]
اسم[ویرایش]
toss (جمع tosses)
- پرتاب چیزی رو به بالا بویژه بدون توجه و دقت.
- (ورزشهای توپی) پرتاب توپ به گونهای که تا ارتفاع زیادی بالا رود و در هوا بماند.
- (فوتبال و کریکت) انداختن سکه در آغاز بازی برای تصمیم آنکه هر کس در کدام زمین بازی کند یا چه کسی اول شروع کند.
- (بریتانیایی، زبان عامیانه) یک ذره، کاربرد در عبارت give a toss
- I couldn't give a toss about her.
- من نمیتوانستم یک ذره هم به او اهمیت دهم.
- I couldn't give a toss about her.
- انداختن تاس
- تلاطم
برگردان در دیگر زبانها[ویرایش]
پرتاب توپ یا چیز دیگر رو به بالا
انداختن سکه پیش از مسابقهٔ فوتبال و کریکت
|
فعل[ویرایش]
toss (سوم شخص مفرد حال ساده tosses، حال استمراری tossing، گذشته ساده و گذشته استمراری tossed یا به صورت بدون کاربرد tost)
- انداختن یا پرتاب کردن با زاویهٔ اولیه رو به بالا، بالا انداختن
- Toss it over here!
- پرتش کن این طرف
- Toss it over here!
- انداختن سکه برای معلوم کردن چیزی (در یک ستیز یا مسابقه)
- I'll toss you for it.
- برایت سکه میاندازم
- I'll toss you for it.
- تاس انداختن
- دور انداختن، رها کردن
- I don't need it anymore, you can just toss it.
- دیگه به آن نیازی ندارم میتوانی آن را دور بیندازی.
- I don't need it anymore, you can just toss it.
- هم زدن یا مخلوط کردن (سالاد)
- (بریتانیایی، عامیانه، بی ادبانه) با اندام جنسی خود بازی کردن
- (با مفعول، غیر رسمی) گشتن یا جستجوی یک اتاق یا سلول برای یافتن چیزهای که در برابر دید پنهان مانده برای کاربرد به عنوان شاهد و مدرک در یک پروندهٔ جنایی
- "Someone tossed his living room and bedroom." / "They probably found what they were looking for."
- یک نفر اتاق خواب و پذیرایی او را گشته است. / احتمالا آنها آنچه میخواستهاند را پیدا کردهاند.
- 2003, Joseph Wambaugh, Fire Lover, p. 258:
- John Orr had occasion to complain in writing to the senior supervisor that his Playboy and Penthouse magazines had been stolen by deputies. And he believed that was what prompted a random search of his cell for contraband. He was stripped, handcuffed, and forced to watch as they tossed his cell.
- 2009, Thomas Harris, Red Dragon:
- Rankin and Willingham, when they tossed his cell, they took Polaroids so they could get everything back in place.
- 2011, Linda Howard, Kill and Tell: A Novel:
- Hayes had watched him toss a room before. He had tapped walls, gotten down on his hands and knees and studied the floor, inspected books and lamps and bric-abrac.
- "Someone tossed his living room and bedroom." / "They probably found what they were looking for."
- دستخوش امواج شدن
برگردان در دیگر زبانها[ویرایش]
پرتاب کردن با سوی اولیهٔ رو به بالا
دور انداختن
|
هم زدن (سالاد)
|
|