خوراندن
فارسی[ویرایش]
مصدر[ویرایش]
- مصدر انگیزی خوردن؛ کسی را به خوردن چیزی انگیزاندن (تحریک کردن):
- خوراندن بعضی کودکها کار دشواری است.
- فرایند باعث خورشتن (خوردهشدن) چیزی توسط کسی شدن:
- خوراندن غذا به بعضی کودکان کار دشواری است.
فعل[ویرایش]
خوراندن
- /خُرانْدَنْ/
- فعل انگیزی خوردن؛ کسی را به خوردن چیزی انگیزاندن (تحریک کردن):
- کودک هه را کلی غذا خوراندم.
- محرک/انگیزنده خورشتن (خوردهشدن) چیزی شدن:
گردانش فارسی | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | خوراندن | ||||||
بن ماضی | خوراند | ||||||
بن مضارع | خوران | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | خوراندم | خوراندی | خوراند | خوراندیم | خوراندید | خوراندند | |
استمراری | میخوراندم | میخوراندی | میخوراند | میخوراندیم | میخوراندید | میخوراندند | |
کامل | خوراندهبودم | خوراندهبودی | خوراندهبود | خوراندهبودیم | خوراندهبودید | خوراندهبودند | |
التزامی | خوراندهباشم | خوراندهباشی | خوراندهباشد | خوراندهباشیم | خوراندهباشید | خوراندهباشند | |
مستمر | داشتم میخوراندم | داشتی میخوراندی | داشت میخوراند | داشتیم میخوراندیم | داشتید میخوراندید | داشتند میخوراندند | |
حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | خورانم | خورانی | خوراند | خورانیم | خورانید | خورانند | |
استمراری | میخورانم | میخورانی | میخوراند | میخورانیم | میخورانید | میخورانند | |
کامل | خوراندهام | خوراندهای | خوراندهاست/خورانده | خوراندهایم | خوراندهاید | خوراندهاند | |
ملموس | دارم میخورانم | داری میخورانی | دارد میخوراند | داریم میخورانیم | دارید میخورانید | دارند میخورانند | |
التزامی | بخورانم | بخورانی | بخوراند | بخورانیم | بخورانید | بخورانند | |
آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
خواهم خوراند | خواهی خوراند | خواهد خوراند | خواهیم خوراند | خواهید خوراند | خواهند خوراند | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | بخوران | بخورانید | |||||
نهی | نخوران | نخورانید |