درستجیدن
فارسی[ویرایش]
مصدر[ویرایش]
فعل[ویرایش]
- /دُرُسْتْجیدَنْ/ یا /دُرُسْجیدَنْ/
- درستی چیزی را سنجیدن:
- فایل پیکرال را با فرمانهای زیر بدرستج.
- پیش از درج دادهها در پایگاهداده باید درستجیده شوند.
گردانش فارسی | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | دستجیدن | ||||||
بن ماضی | درستجید | ||||||
بن مضارع | درستج | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | درستجیدم | درستجیدی | درستجید | درستجیدیم | درستجیدید | درستجیدند | |
استمراری | میدرستجیدم | میدرستجیدی | میدرستجید | میدرستجیدیم | میدرستجیدید | میدرستجیدند | |
کامل | درستجیدهبودم | درستجیدهبودی | درستجیدهبود | درستجیدهبودیم | درستجیدهبودید | درستجیدهبودند | |
التزامی | درستجیدهباشم | درستجیدهباشی | درستجیدهباشد | درستجیدهباشیم | درستجیدهباشید | درستجیدهباشند | |
مستمر | داشتم میدرستجیدم | داشتی میدرستجیدی | داشت میدرستجید | داشتیم میدرستجیدیم | داشتید میدرستجیدید | داشتند میدرستجیدند | |
حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | درستجم | درستجی | درستجد | درستجیم | درستجید | درستجند | |
استمراری | میدرستجم | میدرستجی | میدرستجد | میدرستجیم | میدرستجید | میدرستجند | |
کامل | درستجیدهام | درستجیدهای | درستجیدهاست/درستجیده | درستجیدهایم | درستجیدهاید | درستجیدهاند | |
ملموس | دارم میدرستجم | داری میدرستجی | دارد میدرستجد | داریم میدرستجیم | دارید میدرستجید | دارند میدرستجند | |
التزامی | بدرستجم | بدرستجی | بدرستجد | بدرستجیم | بدرستجید | بدرستجند | |
آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
خواهم درستجید | خواهی درستجید | خواهد درستجید | خواهیم درستجید | خواهید درستجید | خواهند درستجید | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | بدرستج | بدرستجید | |||||
نهی | ندرستج | ندرستجید |