نتایج جستجو

==فارسی==کردی کرمانجی از پهلوی 𐭠𐭩𐭥𐭠𐭭 (Ērān) به معنای سرزمین آریاییان. قومی که اتش دارد اتش مقدس زرتشت ایزدیان ایردان[اتشکده] ایردان-اردان-ارداران-ایرداریان...

پارسی میانه (پهلوی) /مادَر/ مادر زنی که از او فرزند یا فرزندانی به وجود آمده باشد، یا دارای فرزند است؛ مام، والده، ام. مادر در زبان معیار باستان نیز به...

(قَ لْ) پهلوی عضوی ماهیچه‌ای که در سمت چپ قفسة سینه جا دارد و کارش رساندن خون به تمام نقاط بدن واژه پارسی_آریایی قلب→گلب از لغت gʷelbh* به مانای زهدان...

نیاهندوایرانی [شَم] شم (قدیم): شمیدن. شمّ (مجاز): درک، فهم. دبالتلحس بویایی، شامه. بو، رایحه. یکی از حواس پنجگانه که وظیفه‌اش درک بوی است. فیزیک (فیزیک):...

دئو پهلوی /دِیو/ دیو مفرد دیوان؛ موجودی خیالی شبیه به انسان، اما بسیار تنومند و زشت دارای شاخ و دُم. موجود پلید، اهرمن، اهریمن، ابلیس، شیطان. تو مرا دیو...

پهلوی /بُر/دَن/ کوص بردن پیروز شدن. تحمل کردن. جابجا کردن یک چیز پیروزی چیزی را از جایی به جای دیگر رساندن. حمل کردن دور کردن بهاری،بردن بردار،اوردنرلبی...

امل عربی /عمَل/ عمل رفتار، کردار. جمع اعمال. جراحی، عمل جراحی اعتیاد، مصرف مواد مخدر شغل دیوانی، بخصوص در امور مالی. در موسیقی به معنی، بدیهه نوازی، ترکیب...

وظیفه گرفتن وول گشتن...

پهلوی [اُست/آد] استاد آموزگار، معلم. آن‌که در دانش یا فنی مهارت داشته باشد. اوستاد. اوستا. استا‌. مدرس دانشگاه‌ها. حاذق، ماهر، سررشته دار در کاری، چیره...

پهلوی بُرنده. هر چیز که مزه آن تند باشد و زبان را بسوزاند، مانند فلفل. هوشیار، مراقب. تندخو، بدخو. زرد، بی رنگ. فرهنگ لغت معین (عا.) سریع، فو فرهنگ لغت...

(~. رُ) اتومبیل. آنچه که به خودی خود راه بیفتد. فرهنگ لغت معین (~. رُ) گیاهی که به خودی خود روییده شود. کسی که تعلیم و تربیتی ندیده. فرهنگ لغت معین خودرو...

مشگل وپیچیده...

===گونه‌های دیگر بله عربی /بَلِه/ بله در تصدیق و تأیید چیزی بکار می‌رود، آری، همینطور است. پاسخ مثبت. ابله، کم خردان. گاه برای ابراز هیجان وآماده‌باش نیروهای...

(ی) (دِ خُ) کدخدا.صاحب ده ، دهدار، فرهنگ لغت معین...

عربی /هَدیه/----/خطای اسکریپتی: تابع «template_categorize» وجود ندارد.هدیه (جمع هدایا) هدیه آنچه به مناسبتی یا برسم یادگار به نشانه محبت به کسی داده می‌شود؛...

پهلوی /آلِو/ آلو (گیاهی): میوه‌ای خوراکی و گوشتی و تقریباً گِرد با هسته‌ای سخت که انواع گوناگون دارد و گاهی با رنگ خود مشخص می‌شود. درختی از تیره گل سرخیان...

(اِم گرفتگی، مان فارسی دشواری در کار، اشکال. گرفتار، اسیر. فرهنگ لغت معین انگلیسی trap tanglement snag scrape obstacle kink jamming impediment impasse...

(بَ کِ) انگلیسی: Basketball نوعی ورزش با توپ که در آن دو تیم پنج نفری در زمین مخصوص بازی می‌کوشند که توپ را با دست از حریف بگیرند و از یک سبد توری که بر...

ایرانی /پَت/ پت لعابی از کتیرا و نشاسته و مانند آن، آهار، آش جامد. پشم نرمی که از بن موی بز روید و آن را به شانه برآورند و از آن شال بافند؛ بز پشم، بزوشم،...

(نَ یّ) عربی پیغامبر. انبیاء، نبیون. فرهنگ لغت معین (نُ) قرآن مجید. فرهنگ لغت معین انگلیسی prophet malachias malachi jeremiah hosea isaias isaiah jacob...