پرش به محتوا

تار

از ویکی‌واژه

فارسی

[ویرایش]

تار :(tar) در گویش گنابادی به چشمی که بینایی کمی دارد هم گفته میشود ، غیر شفاف کِدِر

ریشه‌شناسی

[ویرایش]

اسم

[ویرایش]
  1. رشته، نخ، ریسمان. چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشته «پنبه و تنیده» عنکبوت.
  2. ریسمان پارچه که در طول واقع شده است، و آنکه در عرض واقع میشود پود است.
  3. یکی از سازهای موسیقی ایرانی که از قسمت‌هایی چون: دسته، کاسه، سیم‌گیر، شیطانک، سرپنجه، گوشی،‌ نقاره و... تشکیل شده است. همچنین بر روی کاسه و نقاره‌ی آن پوست بره تو دلی گوسفند کشیده می‌شود. از استادان به نام قدیم آن می‌توان به: آقاحسینقلی، میرزا عبدالله،‌ میرزا غلامرضا شیرازی، درویش خان، مرتضی خان نی‌داوود، یحیی زرپنجه، علی اکبر شهنازی،‌ غلامحسین بیگچه خانی و از هنرمندان معاصر نوازنده‌ی آن می‌توان به: حسین علیزاده، محمدرضا لطفی، داریوش طلایی،‌ داریوش پیرنیاکان و... اشاره کرد.

صفت

[ویرایش]
  1. تیره، تاریک.

برگردان

[ویرایش]
چیز دراز بسیار باریک
جستجو در ویکی‌پدیا ویکی‌پدیا مقاله‌ای دربارهٔ تار دارد