دیدن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
(دَ)
فارسی[ویرایش]
ریشهشناسی[ویرایش]
مصدر متعدی[ویرایش]
- نگاه کردن.
- زیارت کردن.
- عیادت کردن.
- صلاح دانستن، مصلحت دیدن.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
(دَ دَ)
ریشهشناسی[ویرایش]
- دیدان
اسم[ویرایش]
- خوی، عادت، روش.
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
این سرواژه نیازمند ویکیسازی است. لطفاً با توجه به راهنمای ویرایش و شیوهنامه، محتوای آن را بهبود بخشید. |
آوایش[ویرایش]
- دَ
فعل[ویرایش]
- مصدر ديگر آن به قياس بینیدن و اسم مصدرش بینش است. نگریستن. رویت کردن. نگریدن. نگاه کردن. نظر انداختن. عیان. معاینه. مقابل آگهی یافتن و خبر. ابصار. لحاظ. ملاحظه. رویت. رویان. مشاهده. رويت آنچه برابر چشم است. عمل قوه بینایی و بیننده در منعکس ساختن مُبصَر در مُبصِر.
- زیارت کردن
- عیادت کردن
- صلاح دانستن ، مصلحت دیدن
برگردانها[ویرایش]
انگلیسی: to see ایتالیایی:vedere
- فرانسوی:voir
گردانش فارسی | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | دیدن | ||||||
بن ماضی | دید | ||||||
بن مضارع | بین | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | دیدم | دیدی | دید | دیدیم | دیدید | دیدند | |
استمراری | میدیدم | میدیدی | میدید | میدیدیم | میدیدید | میدیدند | |
کامل | دیدهبودم | دیدهبودی | دیدهبود | دیدهبودیم | دیدهبودید | دیدهبودند | |
التزامی | دیدهباشم | دیدهباشی | دیدهباشد | دیدهباشیم | دیدهباشید | دیدهباشند | |
مستمر | داشتم میدیدم | داشتی میدیدی | داشت میدید | داشتیم میدیدیم | داشتید میدیدید | داشتند میدیدند | |
حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | بینم | بینی | بیند | بینیم | بینید | بینند | |
استمراری | میبینم | میبینی | میبیند | میبینیم | میبینید | میبینند | |
کامل | دیدهام | دیدهای | دیدهاست/دیده | دیدهایم | دیدهاید | دیدهاند | |
ملموس | دارم میبینم | داری میبینی | دارد میبیند | داریم میبینیم | دارید میبینید | دارند میبینند | |
التزامی | ببینم | ببینی | ببیند | ببینیم | ببینید | ببینند | |
آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
خواهم دید | خواهی دید | خواهد دید | خواهیم دید | خواهید دید | خواهند دید | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | ببین | ببینید | |||||
نهی | نبین | نبینید |
- ایتالیایی
فعل[ویرایش]
فعل[ویرایش]
- انگلیسی
- witness
- vision
- view
- twig
- sight
- seeing
- see
- perceive
- observe
- notice
- look
- eye
- drop by
- distinguish
- descry
- coneive
- behold
- visitor
- visiter
- visibility
- supply
- soothsay
- review
- provide
- miscarry
- incur
- glimpse
- envision
- dream
- bruise
- visit
- pore
- overdevelop
- foresee
- drop in
- unsight
- prepare
- lead up
- glance
- hydroscope
- tallyho
- halloo
- hallo
- chiromancy