علیجان خان آئینه حیدری قوانلوی قاجار

از ویکی‌واژه

{{Infobox royalty {{اطلاعات زندگینامه

ایلخان علیجان خان آئینه حیدری قوانلوی قاجار            
نام بومی
ایلخان ، ارباب   
 زاد روز
۱۲۷۸٫۱۰٫۱٣            
مکان تولد
 کاخ گلستان تهران ایران
تاریخ درگذشت  
 دی ماه ١٣٩٨        
مکان درگذشت
پشت کوه شاه ، لاله زار ، بافت ، کرمان ، ایران         
نام پدر
ایلخان خانجان خان آئینه حیدری قوانلوی قاجار             
پیشه
شاه خاموش ، ارباب ، ایلخان ایل قاجار ، آئینه ای ، شاهنشاه ، الخاقان ، السلطان          
سال‌های فعالیت
١٢٧٨-١٣٩٨      
کارهای برجسته
 خان، خان قبیله خان قبايل آئینه ای قاجار ایلخان نایب ایلخانی ،ریاست  ایلات قاجار ، آئینه ای        
محل زندگی    
ایران و...             
 فرزندان
۱۰پسر ۷دختر            
 مادر
افسر الملوک              
 منصب و لقب
خان ، نایب ایلخانی ، ایلخان              
  همسران  
گهر خاتون(فاطمه)              
 فرزندان
٧دختر ١٠پسر              
 مشغله و مدرک
فارغ التحصیل دکترای تجاریت و بازرگانی دانشگاه آکسفورد آمریکا 
تاجر:(تجارت اسلحه شکاری، تجارت اسب) حاکم: فرمانروای ایل قاجار زمین     
         دارای کشاورزین : در کشور های هند، ترکیه، ایتالیا، ایران، چین، روسیه، ترکمنستان، آذربایجان ،هلند... 

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%87:%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86

خلاصه[ویرایش]

علیجان خان آئینه حیدری قوانلوی قاجار متولد ۱۳ دی ۱۲۷۵ هجری شمسی و وفات در دی ماه۱۳۹۸ بود وی او در سن ۵۸سالگی با دختر ۱۸ساله ای از دواج کرد او سال ها ریاست ایلخانی قاجاریه را داشته و نام پدرش ایلخان خانجان خان قوانلوی قاجار از شکارچیان غیور و تک تیر باز قهاری است که با همه نوع تفنگ در زمان خود شلیک کرده است و هر نمونه جسمی که قابل شکار باشد را شکار کرده است ولی اورا به نام پدر بزرگش بیش میشناسند مرید وی نواده ناصرالدین شاه قاجار بود از طیره ی مسعود میرزا ظل السلطنه مهم ترین نوه ی وی شاهزاده سلطان حسینجان آئینه حیدری قوانلوی قاجار...

دوران کودکی[ویرایش]

در ۱۲۷۸٫۱۰٫۱۳ کودکی در شهر تبریز به چشم به جهان گشود آمد... او در زمانه ی سه سال بعد از شهادت شاه شهید به دنیا آمد و در خانواده ی اصیل و شاهزاده ی ایل قاجار بود... وی به مکتب خانگی میرفت و در کودکی همراه پدرش مشق شکار و سوار کاری می کرد ...

دوران نوجوانی تا دانشجویی[ویرایش]

در دوران نوجوانی در طایفه یل بود و در هنر های نقاشی تیر اندازی نوازندگی حکومتداری حکومت گردانی و... توانایی داشت و به حکم خاقانی توانایی کامل داشت. او در سال ۱۳۰۴۰فارغ التحصیل دانشگاه آکسفورد امریکا با مدرک دکترای علوم اقتصاد و بازرگانی فارغ شد. بعد از بازگشت از آمریکا وی عاشق ایراندخت دختر احمد شاه قاجار می شود و با مخالفت پدرش ایلخان خانجان نتوانست با وی ازدواج کند و ایراندخت وفات کرد و در ایران حکومت قاجاریه سقوط کرد و خانجان و علیجان و بیش از نیم ایل قاجار به کرمان رابر کوه شاه زمین های اراضی چهرن رفتند و بعدا آنان ایل آئینه ای شدند ولی خانجان با اقتدار ایل خود را ساپورت کرد و توانست در کاخ گلستان حکومت ایل خودش را نگه دارد.

خاطر خواهی فاطمه ترک[ویرایش]

روزی دختری اهل ترکیه ۱۸ساله ای برای شکار در تهران دوشان تپه به شکار رفت کارگری از سر زمینش به سوی خانه اش رفت و به پدرش گفت :من این دختر را می خواهم. پدرش دختر را دید و گفت این ، این زیبا روی ماه چهره را به تو که نمیدهند پدرش خاطر ان دخترک را خاست و میان پدر و پسر درگیری شد و این قضیه به پیش ایلخان ایلشان بردند و ایلخان دخترک را دید و گفت این را به شما نمیدهند و این قضیه پیش کدخدا رفت و کدخدا دختر را دید و گفت این را به شما نمیدهند قضیه کشید به دادگاه و قاضی و وزیر و شاهزاده و تا جایی دختر را راهی کاخ سعد آباد کردند رضا شاه پهلوی دختر را دید و خاست مردان را دست به یکی کنند و دختر را برای محمد رضا شاه پهلوی لقمه کند و علیجان از کنار آنها رد شد و به پدرش گفت این دختر را می خواهم آن شب شب عروسی علیجان و گهر خاتون ترک که علیجان آن را فاطمه میخواند بود

دوره ی ایلخانی[ویرایش]

وی دوران ایلخانی اش با دیگر ایلخانان متفاوت بود اوایل انقلاب اسامی ایران در کرمان و کل ایران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران سعی داشته کسانی تسلیحات غیر قانونی حمل می کنند و دارند تحویل بدهند یا برایشان جواز شود یا سلاح را تحویل دهند جای زمین. آن زمانه ایل قاجار و آئینه ای میونه ی خوبی با سپاه و حکوت مرکزی جمهوری اسلامی نداشت به همین دلیل بیشترین تسلیحات غیرقانونی۳ و تجهیزات را ایلات قاجار و آئینه ای داشتند و به راحتی می توانستند به جای کمله های کرد با حکومت بجنگند. حاج قاسم سلیمانی در آن زمان فرمانده ی لشکر ۱۴۱ثارالله در استان کرمان بوده است با تدبیری در جمعی یکی می گوید علیجان ایلخان و ایلاتشان تسلیحات غیر قانونی شکاری بسیار دارند حاج قاسم هم گفت ما با بزرگان در نمی افتیم یک از مریدان ایلخانی همانجا در جمع بوده و به ایلخان خبر میرساند که فرمانده ی سپاه همچین حرفی زده است علیجان همانجا حکم دستور میدهد تمام تسلیحات بی جواز ایلات را جمع کنند و کردند و یکی به حاج قاسم فرستادند که بیایند برای جواز کردن تسلیحات حدود جندین قبضه با کلی سختی جواز شدند و همانجا ایلات قاجار ترک تبار با جمهوری اسلامی دست دادند . علیجان ایلخان ۳ مرتبه ملاقاتی خصوصی با امام خمینی داشته است و خیلی از ملاقات های عمومی با امام خمینی و آیت الله سید علی خامنه ای داشتند وی در دوره ی ایلخانی خود حدوده۱۰٫۰۰۰ نفر رایت داشتند که زیر دساتشان کار میکردند و حدود ۳٫۰۰۰ نفر مرید و شلافه داشتند ان ها اهلیت خیلی از کشور های دنیا بودند شاید بعضی از کسانی که ایشان را می شناختند به عنوان مافیا ولی ایشان همچنان ایلخان وقت این سرزمین محروسه ی ایران هستند و بودن همچون پدرانشان ...

سرمایه گذاشته شده[ویرایش]

علیجان ایلخان بزرگ ترین سرمایه هایش را در حساب های بانکی آمریکا ، روسیه ، چین ، فرانسه ، ترکیه ، امارات متحده عربی ، قطر ، کویت ، عربستان ، کانادا ، مکزیک ، برزیل ، استرالیا ، اندونزی ، هندوستان ، ایتالیا ، آلمان ، نروژ ، دانمارک ، اسپانیا ، آرژانتین ، پرتقال ، مجارستان ، انگلستان ، ایسلند ، ایرلند ، فنلاند ، اتریش ، یونان ، عراق و... داشتند و در همین کشور ها زمین و ساختمان تجاری و کشاورزی زیاد داشتند

اموال ایلخانی[ویرایش]

علیجان ایلخان بزرگ ترین سرمایه هایش را در حساب های بانکی آمریکا ، روسیه ، چین ، فرانسه ، ترکیه ، امارات متحده عربی ، قطر ، کویت ، عربستان ، کانادا ، مکزیک ، برزیل ، استرالیا ، اندونزی ، هندوستان ، ایتالیا ، آلمان ، نروژ ، دانمارک ، اسپانیا ، آرژانتین ، پرتقال ، مجارستان ، انگلستان ، ایسلند ، ایرلند ، فنلاند ، اتریش ، یونان ، عراق و... داشتند و در همین کشور ها زمین و ساختمان تجاری و کشاورزی زیاد

حکم خاقانی[ویرایش]

دخمل ترکه[ویرایش]

در دهه های ۶۰و۷۰ دیدمش دیدی که دیده ام را پیر کرد ؟ دیدنش تقدیر من را در خودش درگیر کرد

دیدمش دیدی چه شد آمد امیدم زنده شد دیدنش تصویر او را در دلم تکسیر کرد

دخمل ترکه یعنی دختر بچه ی بابایی و ترک زبان


زمین های انگورین که گویا حدود ۳۸۵حبه اراضی انگور سیاه دانه و سال ۱۳۷۲ علیجان خان در فصل برداشت و کشت انگور به ارزنجان(در ترکیه ) رد دارد برای سرکشی از اراضی رفت. آنموقه بادیگارد راننده و مشاور و کاتب هم همراهشان نبودند و خودشان با لندیور طلایی با آنجا میروند و پس از وارسی زمین و اراضی برای باز گشت دختر بچه ای کوچکدر سنین ۸ یا ۹ ساله داشت با دولول فوقعلاده سنگین برای این سن داش تیر می انداخت اما بلد نبود این اسلحه روی کاپوت ماشین بود. علیجان ۱۷ فرزند داشت چشمش به این کودکی که از آخرین فرزندش کوچک تر افتاد و گفت: دخـــــــــــــــــــــمـــــل تـرکــــه وبعدبا قدی دو متری پشت دخملک زانو زد کمر اسلحه رو گرفت . و دست برد به قطار و حمایلش و ... دخملک: بابا جون چطور تیر بندازم؟ علیجان خان: باباجون باید مسلحش کنی بعد ... این هم فشنگ لول کمرش را بشکن دو فشنگ را پشت لول ها بذار بعد مسلح کن و آن مرغ افسانه بگیر و شلیک کن بعد ماشه را بچکون تمام... علیجان تا میتوانست سلاح را با دستان بزرگ و قدرتمکندش نگه دارد تا سلحه لگد محکمی به کتف دخمل ترکه نزند. شلیک شد...! انقدر صدایش زیاد بود که باغ را صوت برداشت علیجان:آفرین... دخمل ترکه ی بابا! ترکوندی آن مرغ افسانه را طوری شکار شد که باقی مرغان کرک و پر یکجا رختند. از آن طرف باغ داد و هوارمردی کارگر بلند شد و دوان دوان به سمت لندیور علیجان خان آمد علیجان خان:چته! کارگر رعیت!! مگر سر آوردی؟! چه می کنبی؟ حال ترک خدمت کردی؟ کارگر با تعجب و سراسیمه از پایین با قدی کوتاه به خان نگاه میکرد و با ترس و لرز که چه مرد بزرگی جلویش ایستاده مرد کارگر:سسسلام خان ببخشید ارباب شرمنده دخترم را گم کردم پیجوی ان هستم نامش عایشه گل است لباس عروس پوشیده مانند فرشته هاس کمی کج خُلق ولی زیبا رو و سپیده پوست و خوش سیماصوت شلیک اسلحه شنیدم دخترم را یاد کردم خیلی به اسب و اسلحه و شکار علاقه دارد . علیجان خان که جلوی دخملک ایستاده بود و آن دیده نمیشد علیجان خان:چه می گویی؟ کارگر، من دخترت رعیت زاده ی خدازدهای اینجا ندیده ام به تو هم نمی خورد که همچین فرشته ای که توسیفش کردی فرززند تو باشد من اینجا یک ارباب زاده ی تیر انداز دارم و اما... اگر بلایی سر دخترت میامد چه میکردی مردک ؟؟مگر از دخترت غافل نشده ای ؟ حال چه می کنی؟؟ مرد کارگر : ببخشید خان غلط کردم حال چه کنم . به گمانم آن دخترک دختر من باشد ؟؟!! بعد دخمل ترکه از پشت خان به در آمد و سریع دوید به سمت پدرش همان مرد کارگر...خان دولول به دست. خان:مرد بیا به ماشین من کارت دارم تکلمی با تو دارم مرد کارگر کودک را زمین گذاشت و سندلی عقب لندیور ایلخان علیجان قجر شد مرد کارگر:بله خان امری داشتید ارباب. ؟ علیجان خان:ببین رعیت این دخترر را امروز دیدم و به چشمم دختری زیبا و با استعداد در درس هنر و... آمد .حال از تو تقاضی دارم تافردا فکرتن را بکنی و به من بگویی من خواستار عالم شدن دخترتم به قسطنطنیه ی( استامبول )می بر مش برای تحصیل به تو قول میدهم که از دور دانه ات مراقبت کنم و در رفاهی فرارش دهم که از دخترانم بهتر باشد از فرزندانم بالا ترمی گمارمش مرد کارگر :من رعیت شما هستم هرچه خان بفرمایند و حکم دهند من تنها کارگر سنی شما هستم هر چه شما قرار دهید. خان:تا فردا فکر کن و فردا به من بگو که چه کردی در اجبارت نمی گذارم اگر دلت نمیخواهد کودکت به رفاه شاهزادهای و اربابی برود خود دان خدا می داند که آن شب هم به خانواده ی دخمل ترکه چه گذشت چون فکر می کردند اگر به خان نه بگویند خان آن ها را از کار بیکار و آواره ی دشت و بیابانشان می کند شاید تصمیم فرار به ذهنشان خطور می کرد اما باز فکر می کردند خان همه جا پارتی و آدم دستگاه داره و پیدایشوون می کنه و چه بهتر که دختر را تقدیم کنیم و شاید هم ما هم این دختر ختم به خیر بشه . و چه گذشت به علیجان عاشق که باز دو باره بعد از فاطمه عاشق شد نخوابید از زوغ و ترس گفتن: نه ولی کودک اما این خشگله این که کارگر زاده بودرعیت زاده بود اجنبی بود . فردای آن رو علیجان به جای لندیور طلایی با آفرود مشکی رفت باغ انگورین هوای بارونی عوضا رو خیت تر کرده بود کارگران از جلوی در باغ تا آخر باغ ایستاده و بودند منتظر که می شود ؟پچ پچ میکردند : -آقا داستان چیه ؟ +شنیدم خان از دختر این کارگر خوشش آمده . -شاید می خواهد او را به بردگی هه خانه ی خان بروند +غلط نکنم اگه این مرد به خان نه بگه خان با همون دو لول کشتش -کاشکی اربابان خوانین دختران ما را پسند می کردند و می خواستند +شانس با این مرد یار بوده که دخترش را ارباب پسند کرده . -شاید این دختر را وصله ی پسرانش هست ؟ +این داره دخترش را می فروشد به یه ایرانی؟حالا میخواد همین ایرانی ارباب باشد. آفرود علیجان وارد باغ شد و مشاور و وکیلو کاتب وبادیگارد و راننده همرایش بود البسه اشه تشریفاتی تر بود همون ایلخانی. پدر مادر و دخملک ته باغ ایستادهبودند علیجان از ماشین پیاده شد عصا ی خود را به زمین کوفت و تمام غلغله های کارگران را خاموش ساخت . دخمل ترکه :بابا نگا باباجون ایلخان اومد چقدر خشگل و پولداره من همراش بر م پدر دخمل ترکه :جانصارام ارباب ...سلام مادر دخمل ترکه :سلام من مادر عایشه گل هستم علیجان خان :سلام چه کردید و چکار میکنیم کارگر ؟دخمل ترکه ی ما راهی استامبول می شود یا ؟... مادر دخمل ترکه : ارباب خان من باید حداقل ماهی یک بار عایشه گل رو ببینم علیجان خان :دخترم... من سن پدر جد این کودک را دارم میدانم دل کندن از این زیبا رو و فرشته واقعا سخت است حتی فرزند نباید از خانواده اش ئور بماند این آدرس و شماره ی دفتر دار من است این هم آدرس عمارت من است هر وقت خواستید بیایید من همیشه ترکیه نیستم اما دخترتان استامبول است اگر خواستم جاایی ببرمش حتما پیغامتان می دهم . پدر دخملک شناسنامه ی دختر را داد به بادیگارد خان و ...دست دخترش را گرفت و سوار ماشین عهلیجان کرد و علیجان باز عصا را محکم به زمین کوفت که به کارگران بفهماند بروید سر کارتان پدر دخملک درب ماشین را بست با چشمانی گریان همسرش را مینگرید پدر دخملک :ارباب ما به سر کارمان برویم با اجازه ؟! رویش را کرد به سمت درختان که برود ... علیجان خان :خیر تو از امروز صاحب این باغی به کاتب سپردم این باغ را از نامی من به نام تو واگزار کند و تمام. کاتب کاغذ و دفتری از کیفش در آورد و روی کاپوت ماشین گزاشت و وکیل به پدر دخملک فهماند بیا و خودکاری دستش داد و از او چند امضا بگیرد که گفت: امضا بلد نیستم وکیل به کاتب علامت داد استامپ بدهد که کار گر انگشت بز ند . بعد برگ را وکیل پس از اتمام انگشت زدن به ایلخان گفتند که باید با انگشتر ایلخانی باید حکمی تحت این که جواب گوی خاندان باشد محر کنند سند موقت را به ان مرد بی سواد دادند و وکیل به سرکارگران گفت این مرد از امروز تا روز موعود ارباب شماست. ایلخان سوار ماشین شد و راه افتادند رفتند و از آن روز از ولی این دختر خبری نشد .

وفات ایلخانی[ویرایش]

در سال ۱۳۹۲ پس از بهث با دخمل ترکه علیجان به ایران آمد و وقتی رسید که فاطمه همسرش در بستر در اثر ناراحتی قلبی وفات کرد و علیجان از آن سال تا سال ۱۳۹۸ روز ها ی سخت زندگی اش را سپری کرد بدون همسر و دختر خوانده اش سر انجام وی در ۱۳۹۸٫۱۰٫۱۷ در کوه شاه رابر استان کرمان تیراندازی تفنگ کلانشینکف به دست یکی از نیرو های سازمان حفاظت محیط زیست در به قلب ایشان اصابت و وی از اسب افتادند و در غاری چشم از جهان بستند. روحشان شاد و یادشان گرامی...

جانشینی ایلخانی[ویرایش]

جانشین ایلخان علیجان خان قوانلوی قاجار از فرزند یاور بزرگترین فرزندش حاج تاجعلی خان حیدریان قوانلوی قاجار انتخاب شد و حال ایشان ایلخان اصلی این ایلات از سال ۱۳۹۸ هستند

جستارهای وابسته[ویرایش]

منابع[ویرایش]

پیوند به بیرون[ویرایش]

الگو:جعبه پیوند به پروژه‌های خواهر

الگو:s-start الگو:s-hou الگو:s-roy الگو:s-bef الگو:s-ttl الگو:s-aft الگو:s-reg الگو:s-bef الگو:s-ttl الگو:s-aft الگو:s-end

الگو:ناصرالدین‌شاه الگو:امتیازات و قراردادها در دوره قاجار الگو:شجره‌نامه خاندان قاجار الگو:قاجاریان الگو:داده‌های کتابخانه‌ای