فهمیدن
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- عربی
آوایش[ویرایش]
- /فَهْمیدَن/
مصدر فعل متعدی[ویرایش]
فهمیدن
- آگاهی بدست آوردن از چیزی، دریافتن، دریافت کردن، ادراک کردن.
گردانش فارسی | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | فهمیدن | ||||||
بن ماضی | فهمید | ||||||
بن مضارع | فهم | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | فهمیدم | فهمیدی | فهمید | فهمیدیم | فهمیدید | فهمیدند | |
استمراری | میفهمیدم | میفهمیدی | میفهمید | میفهمیدیم | میفهمیدید | میفهمیدند | |
کامل | فهمیدهبودم | فهمیدهبودی | فهمیدهبود | فهمیدهبودیم | فهمیدهبودید | فهمیدهبودند | |
التزامی | فهمیدهباشم | فهمیدهباشی | فهمیدهباشد | فهمیدهباشیم | فهمیدهباشید | فهمیدهباشند | |
مستمر | داشتم میفهمیدم | داشتی میفهمیدی | داشت میفهمید | داشتیم میفهمیدیم | داشتید میفهمیدید | داشتند میفهمیدند | |
حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | فهمم | فهمی | فهمد | فهمیم | فهمید | فهمند | |
استمراری | میفهمم | میفهمی | میفهمد | میفهمیم | میفهمید | میفهمند | |
کامل | فهمیدهام | فهمیدهای | فهمیدهاست/فهمیده | فهمیدهایم | فهمیدهاید | فهمیدهاند | |
ملموس | دارم میفهمم | داری میفهمی | دارد میفهمد | داریم میفهمیم | دارید میفهمید | دارند میفهمند | |
التزامی | بفهمم | بفهمی | بفهمد | بفهمیم | بفهمید | بفهمند | |
آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
خواهم فهمید | خواهی فهمید | خواهد فهمید | خواهیم فهمید | خواهید فهمید | خواهند فهمید | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | بفهم | بفهمید | |||||
نهی | نفهم | نفهمید |
––––
برگردانها[ویرایش]
ترجمهها
منابع[ویرایش]
- فرهنگ لغت معین
- فرهنگ بزرگ سخن