واقیدن
فارسی[ویرایش]
مصدر[ویرایش]
- فرایند گفتن خواسته/منظور بشکل کوتاه و با صدای بلند در یک بازدم؛ همانند واق سگ گفتن:
- واقیدن سخن یکی از بدترین روش‌های بیان خواسته است.
فعل[ویرایش]
واقیدن
- /واقیدَنْ/
- خواسته/منظوری را در یه بازدم با صدای بلند و بشکل کوتاه گفتن؛ چیزی را همانند واق واق کردن سگ گقتن:
- دیروز رییس‌ام چنان از گفته‌هایم خشمگین شد که سرم واقید «خفه شو»!
| گردانش فارسی | |||||||
|---|---|---|---|---|---|---|---|
| بن واژه | واقیدن | ||||||
| بن ماضی | واقید | ||||||
| بن مضارع | واق | ||||||
| شخص | مفرد | جمع | |||||
| اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
| گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
| ساده | واقیدم | واقیدی | واقید | واقیدیم | واقیدید | واقیدند | |
| استمراری | می‌واقیدم | می‌واقیدی | می‌واقید | می‌واقیدیم | می‌واقیدید | می‌واقیدند | |
| کامل | واقیده‌بودم | واقیده‌بودی | واقیده‌بود | واقیده‌بودیم | واقیده‌بودید | واقیده‌بودند | |
| التزامی | واقیده‌باشم | واقیده‌باشی | واقیده‌باشد | واقیده‌باشیم | واقیده‌باشید | واقیده‌باشند | |
| مستمر | داشتم می‌واقیدم | داشتی می‌واقیدی | داشت می‌واقید | داشتیم می‌واقیدیم | داشتید می‌واقیدید | داشتند می‌واقیدند | |
| حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
| ساده | واقم | واقی | واقد | واقیم | واقید | واقند | |
| استمراری | می‌واقم | می‌واقی | می‌واقد | می‌واقیم | می‌واقید | می‌واقند | |
| کامل | واقیده‌ام | واقیده‌ای | واقیده‌است/واقیده | واقیده‌ایم | واقیده‌اید | واقیده‌اند | |
| ملموس | دارم می‌واقم | داری می‌واقی | دارد می‌واقد | داریم می‌واقیم | دارید می‌واقید | دارند می‌واقند | |
| التزامی | بواقم | بواقی | بواقد | بواقیم | بواقید | بواقند | |
| آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
| خواهم واقید | خواهی واقید | خواهد واقید | خواهیم واقید | خواهید واقید | خواهند واقید | ||
| دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
| امر | بواق | بواقید | |||||
| نهی | نواق | نواقید | |||||