گفتن
فارسی[ویرایش]
ریشه لغت[ویرایش]
- پهلوی
آوایش[ویرایش]
- /گُفتَم/
مصدر فعل متعدی[ویرایش]
گفتن
- چیزی را به زبان آوردن، بیان کردن، صحبت کردن، حرف زدن.
- به نظم درآوردن، سرودن. معتقد بودن. آواز خواندن. پنداشتن، تصور کردن. نامیدن.
گردانش فارسی | |||||||
---|---|---|---|---|---|---|---|
بن واژه | گفتن | ||||||
بن ماضی | گفت | ||||||
بن مضارع | گوی | ||||||
شخص | مفرد | جمع | |||||
اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | اول شخص | دوم شخص | سوم شخص | ||
گذشته | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | گفتم | گفتی | گفت | گفتیم | گفتید | گفتند | |
استمراری | میگفتم | میگفتی | میگفت | میگفتیم | میگفتید | میگفتند | |
کامل | گفتهبودم | گفتهبودی | گفتهبود | گفتهبودیم | گفتهبودید | گفتهبودند | |
التزامی | گفتهباشم | گفتهباشی | گفتهباشد | گفتهباشیم | گفتهباشید | گفتهباشند | |
مستمر | داشتم میگفتم | داشتی میگفتی | داشت میگفت | داشتیم میگفتیم | داشتید میگفتید | داشتند میگفتند | |
حال | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
ساده | گویم | گویی | گوید | گوییم | گویید | گویند | |
استمراری | میگویم | میگویی | میگوید | میگوییم | میگویید | میگویند | |
کامل | گفتهام | گفتهای | گفتهاست/گفته | گفتهایم | گفتهاید | گفتهاند | |
ملموس | دارم میگویم | داری میگویی | دارد میگوید | داریم میگوییم | دارید میگویید | دارند میگویند | |
التزامی | بگویم | بگویی | بگوید | بگوییم | بگویید | بگویند | |
آینده | من | تو | او/آن | ما | شما | آنها/ایشان | |
خواهم گفت | خواهی گفت | خواهد گفت | خواهیم گفت | خواهید گفت | خواهند گفت | ||
دستوری | - | تو | - | شما | - | ||
امر | بگوی | بگویید | |||||
نهی | نگوی | نگویید |
––––
برگردانهای بن ماضی و مضارع فعل یا همان جمله بی نوا یا مشکوک کودکان[ویرایش]
ترجمهها
|
منابع[ویرایش]
- فرهنگ بزرگ سخن
- فرهنگ لغت معین